ماهنامه سخن ما، تیرماه 1393 به گمانم می توان مهم ترین دستاورد و در عین حال ویژگی جامعه ی مدرن را، تبدیل و تحول”شخص” به “شخصیت” و گذار از “فرد بی شناسنامه” به “شهروند با شناسنامه” قلمداد کرد. آغازو تاسیس ثبت احوال و همه گیر شدن صدور شناسنامه،به واقع یکی ازمام ترین نشانه های فرایند تکوین “هویت اجتماعی” در جامعه است. پر بی راه نبوده که پیشترها به جای شناسنامه از واژه ی “سجل” استفاده می شد که بار معنایی اش “گواهی و امضا و تایید” است. انگاری تنها از رهگذر همین شناسه یابی و تایید هویت هر فرد در جامعه ی مدرن است که نه تنها شهروندی افراد یک ملت ، با همه ی حقوق و تکالیفی که در پی دارد، بلکه اصل موجودیت آنان نیزبه رسمیت شناخته می شود. انسان بی شناسنامه گویی هنوزیا متولد نشده یا مرده است!
بسیار خوب! نزدیک به یک سده است که مردم ایران با پدیده ای به نام شناسنامه آشنا شده اند و اینک بسیار دور از ذهن است که حتی یک نفر ایرانی خود را از داشتن شناسنامه بی نیاز بداند. جالب است که هرچه فرایند نوگرایی و توسعه یافتگی جامعه انسانی گستره و ژرفای بیشتری یافته ،” شناسنامه به مفهوم ثبت وآشکارسازی هویت فرد” نقش مهم و مؤثرتری درتشخص و بهره مندی ازمنزلت شهروندی افراد جامعه پیدا کرده است. بی شناسنامه هیچ کاری نمی شود کرد: نه تحصیل ، نه کار، نه معامله ، نه مسافرت ،نه فعالیت داوطلبانه و خیریه، نه ورزش حرفه ای ،نه کنش سیاسی ، نه حضور در انتخابات،نه ازدواج و نه حتی مردن و دفن شدن در گورستان! عجله نکنید. می دانم همه ی این توضیح واضحات را می دانید. اما در این مجال، سخن در باره ی گونه ای دیگر ازبی شناسنامه گی ست: شخصیت های حقیقی و حقوقی بی نشان،”حلقه ها و کانون های بی شناسنامه در عرصه ی عمومی” !! این است چالش بسیار مهم و دردسر ساز پیش روی جامعه ی مدنی ایران امروز. البته تاکید می کنم که این پدیده اختصاص به جامعه ی ایران ندارد و همچون “آفت آندمیک= بومی” همواره کم یا بیش در همه ی جوامع پیشامدرن یا در حال گذار وجود داشته و دارد. همچنین، اختصاص به دوران پس از انقلاب ایران ندارد و در تمام دوران پس از تحولات مشروطه خواهی ، از آغاز تا واپسین روزهای رژیم سابق نیزبا جان سختی حمایت شده ( از سوی کانون های قدرت)از گزند هر حادثه مصون مانده است.اما با دریغ و تاسف باید بگویم که نابختیارانه و به رغم فرایند “تحول خواهی مدنی ” و توسعه ی نسبی فضای کنش سیاسی در برهه ی پس ازانقلاب تا کنون، به گونه ی “غده ی بدخیم” در کالبد عرصه ی عمومی جامعه ی ما جاخوش کرده و حتی در بخش های گوناگون “متاستاز” هم داده است! اگر “بی شناسنامه گی در عرصه ی عمومی” به لحاظ تاریخی متعلق به دوران پیشامدرن است؛ اگر همین ویژگی “سیاه یا خاکستری یا پشت پرده بودن هویت ” و بی شناسنامه گی ، در فرایند تحولات اجتماعی و به ویژه در برهه ای از زمانه ی ما برای مبارزات آزادی خواهانه ی پارتیزانی و چریکی در دوران استعمار، امری پذیرفته شده به نظر می رسید؛ اینک و در شرایط “هژمونی شفافیت در کنشگری” به ویژه درعرصه ی عمومی ، نه تنها هیچ توجیه عقلانی ندارد بلکه به مثابه یک “چالش بزرگ”، نوعی آفت خطرناک و مسموم کننده ی فضای سیاسی جامعه تلقی می شود. خواننده ی این نوشته حق دارد که بپرسد: بی پرده و صریح،سخن در باره ی کدام”غول بی شاخ و دم “است؟! من از “حلقه های بی نام ونشان یا با نام ونشان های جعلی و مستعار” سخن می گویم که گاه بیش از یک تشکیلات حزبی یا بریگاد رسمی درتاریک روشن عرصه های عمومی، از سیاست گرفته تا فرهنگ و اقتصاد و امنیت و مدیریت افکار عمومی حضور و نقش کنشگرانه دارند ، بی کمترین هزینه وفارغ ازپذیرش مسؤولیت پیامدهای عملشان که قارچ گونه در حال گسترش اند! ذهن خود را تنها به عنوان هایی از این دست محدود نکنید: لباس شخصی ها، گروه های خودسر، انصار فلان، سایت فلان نیوز، ارتش سایبری بهمان و….. آن چنان که از جلوه های سازمان یافته و گونه گون عملکرد “بی شناسنامه ها” به ویژه ازآستانه ی تحولات دوم خرداد 76 به این سو شاهد بوده ایم، این خط تولید پر بازده و معاف از هرعوارض ومالیات، با همه ی فراز و فرودها و عرضه اندام و مستوری های متناوبش ،اینک بخش گسترده ای از عرصه ی عمومی را تسخیر کرده است. اگراین “محافل و حلقه های بی شناسنامه” تا چند سال پیش، برای حفظ ظاهر،خاستگاهی داوطلبانه را از خود نمایش می دادند و به نوعی “حیاط خلوت گونه ” از پشتیبانی مادی و فرامادی برخی کانون های قدرت برخوردار بودند، به تدریج و در واپسین سال های دوران اصلاحات و به ویژه در دوران هشت ساله ی احمدی نژاد، در عمل به گونه ای ساختاری و با اتصال نقطه چین ،اینک از جایگاه سازمانی و بودجه و لجستیک و چترمصونیت برخوردارند وگاه حتی در قد و قواره ی نهاد موازی تشریف فرما می شوند! چالش “بی شناسنامه های عرصه ی عمومی” را چاره چیست؟
به اختصار چند نکته را یادآور می شوم: 1-نخست آن که این پدیده می بایست به مثابه یک “آفت مشترک” مورد توجه همه ی کنشگران در همه ی عرصه های عمومی جامعه اعم از سیاسی، فرهنگی، صنفی، اجتماعی واقتصادی قرار گیرد. به گمانم هنوز آنچنانکه شایسته و در قد و قواره ی این “غول با شاخ و دم” است، حسگرهای اجتماعی به آن حساس نشده اند و یا دستکم واکنش متناسب را نشان نداده اند. نکته ی مهم و جالب این است که پیامدهای رشد و گسترش این بریگادهای آتش به اختیار،تنها گریبانگیر یک جناح یا گرایش سیاسی خاص نمی شود. دارو دسته ی “بی شناسنامه ها” به گواهی نمونه های متعددی که از گذشته تا کنون شاهد بوده ایم به گونه ی آفتاب پرست، حالی به حالی می شوند. از این دنده به آن دنده می غلتند، گاه امر بر خودشان نیز مشتبه می شود و احساس استقلال عمل می کنند. 2- دو دیگر این که افکار عمومی را باید برای به چالش کشیدن “بی شناسنامه ها” حساس و فعال کرد. نخستین و ساده ترین واکنش مردم در برابر هر تحرک “بی شناسنامه ها” پرسش از هویت واقعی آنان است. دار ودسته ای که شناسنامه ی قانونی ندارد، نباید به هیچ بهانه و توجیهی مجال کنش در عرصه ی عمومی داشته باشد. ذهنیت و رفتارجامعه می بایست در برابر فعالیت های بی شناسنامه به مثابه آنارشی واکنش منفی واگرایانه نشان دهد. هیچ چیز به اندازه ی انزوای اجتماعی و برخورد آنتی پلتیک افکار عمومی برای از رونق و رمق انداختن “بی شناسنامه ها” کارساز نیست. رسانه های مستقل می بایست به این موضوع شبیه مشکل آلودگی هوا، بی وقفه و مستمر بپردازند تا همچون یک دغدغه ی ملی همواره مد نظر باشد. 3-واکنش مؤثر و ایستادگی قانونی و مستمردر برابر اقدامات خودسرانه ی بی شناسنامه ها به ویژه از سوی دولت کنونی که خود زخم خورده ی فعالیت های محفلی این جماعت است، بسیار مهم است. نباید اجازه داد تحرکات بی شناسنامه ها شکل و شمایل ” زنجیره ای” پیدا کند و پی در پی بی واکنش بماند. متاسفانه در چند ماه گذشته نمونه های متعددی ازتحرکات بی شناسنامه ها را شاهد بودیم که با برخورد جدی و موثری از سوی دولت مواجه نگردید. از فضاسازی و فشار برای جلوگیری ازاکران برخی فیلم ها درجشنواره فیلم فجر تا جلوگیری از اجرای کنسرت های مجاز و نیز جمع آوری کتاب از نمایشگاه و از همه سازمان یافته تر، موج آفرینی در قالب ابراز دلواپسی در عرصه ی تلاش های دیپلماتیک و حتی جلوگیری از سخنرانی سید حسن خمینی در یک همایش دانشگاهی ! علاوه بر واکنش سریع و قاطع دولت و پرهیز از هرگونه تمکین و مماشات در برابر فشارهای بی شناسنامه ها، تشکل های سیاسی و صنفی و مردم نهاد نیز نباید صرفا به انتقاد و اعتراض لفظی بسنده کنند. باید مصرانه و پیگیر از مقامات انتظامی وقضایی بخواهند که برابر قانون با هر فعالیت بی مجوز برخورد کنند. 4-گسترش فعالیت های کنشگرانه ی تشکل های مردم نهاد، سیاسی (احزاب) یا صنفی و یا مدنی که شناسنامه ی قانونی دارند. متاسفانه عرصه ی عمومی جامعه به دلایل و عوامل گوناگون ازنظر کنش سازمان یافته ی اجتماعی بسیار کم رمق و بی حس و حال است. نه تشکل های غیر دولتی و نه نهادهای صنفی و نه تشکل های سیاسی قانونی جز در برهه های خاص نزدیک به انتخابات ، آنچنان که انتظار می رود حضور کنشگرانه ندارند. به باور این قلم، آنچه بیش از هر عامل دیگر می تواند ماهیت پفکی و هویت الکی جریان های بی شناسنامه را برای افکار عمومی آشکار کند، فعالیت های سلبی و حتی واکنش منفی در برابر “بریگاد های سر خود”نیست بلکه فعالیت های ایجابی در قالب گسترش کنشگری تشکل های شناسنامه دار است. دغدغه ی حضور تخریبی “بی شناسنامه ها” در عرصه ی عمومی را حتی لحظه ای نباید فراموش کرد!
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.