سال نود و دو ، سال  عجیب ومهمی بود.مهم تر از بسیاری سال ها!
به  گمانم خیلی بیش از یک سال به درازا کشید.همواره این چنین است که زمان های انتظار بسی طولانی و دلهره آورند.
ا سال نود و دو اما سرشاربود از دغدغه های مبهم و واهمه های بی نام ونشان و نوعی بیم و دلواپسی و انتظار!من می گویم سال نود و دو ، نه چهار فصل که تنها دو فصل داشت: “زمستان سالخورده و لجوج” و “بهار نو رس و ترد”!
چه زمستانی ! یادمان نخواهد رفت ،هرگز، هرگز.که در آن هشت سال کابوس ملت و خوابگردی دولت ، از همه جای این مرزبوم صدای دندان قروچه  در گوش سرنوشت ایران چه جولان ها که نمی داد!
آغاز سال نود و دو ، گمان ندارم جز اندکی -آن هم نه به اتکای توصیف و تحلیل واقعیت های موجود و پیش بینی چشم اندازی امید بخش ، بلکه بیشتر برای  بیان آرزوهاشان-هیچ کس حتی اندک احتمالی برای جابجایی ریل های قطارسرمست “جبهه ی اصولگرا” نمی داد.
اما شد آنچه شد.
در این مجال قصد روایت و یادآوری  دگردیسی معنادار کنش سیاسی مردم ایران را ندارم که درست در وضعیتی که  “انفعال و سرخوردگی وبی عملی”  میوه ی تلخ اما بدیهی احساس ناکامی و بی فایده گی به حساب می آمد، زمستان را برآشفتند! به باور این قلم، وزن شکست  سیاسی – ایدیولوژیک جناح اصولگرای یکه تاز در عرصه سیاسی ایران ، بسی سنگین تر،مهم تر و تاثیر گذار تر از وزن  پیروزی جبهه ی اصلاح طلب و عملگرایان تحول خواه  در انتخابات سال گذشته  بوده است.
اینک اما شاهد تولد “سپهر تازه “ای  هستیم  در کهکشان “پاردایم تحول خواهی ملت ایران”که پس از انتخاب حسن روحانی  به گونه ایی در قواره ی یک “اجماع”ملی فراهم آمده  ونه تنها از سوی بدنه ی گسترده ی اجتماعی و ساختارهای تشکیلاتی و حزبی پشتیبان او به کرسی مقبولیت فراگیر نشسته  بلکه  شعار “دولت تدبیر و امید ” با تاکید بر مشی “اعتدال” نقش “بازتولید و نوآرایی” عرصه ی سیاسی داخلی کشور را نیز برعهده گرفته است.
از این رو وبا وجود جان سختی ها و ضد تعقیب زدن های طیف های افراطی و ارتودوکس در جناح اصولگرا که به ویژه در بخش هایی از ارگان های کشوری و لشکری و تقنینی و نظارتی کشور و نیز در رسانه ها ی دیداری و مجازی لانه گزیده اند، اما به قول اقتصاد دان ها ، طراز تجاری شان منفی ست!
با این همه ،  اما سال نود و دو چیزی فراتر از ” تولد شفیره ای هرچند در پیله ی رشد”  نبوده است واین چیز کمی نیست. ایران  اما،سربرکشیده از دوران  هشت ساله ی “خمار خسارت و پوکی استخوان” نیازمند “پروانه شدن” این شفیره  است.
چگونه “شفیره 92″ ، ملت ،”پروانه ی 93” ایران خواهد شد؟
»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»
نکته هایی دارم ، هرچند به بداهت اما بس ضروری و گریز ناپذیر:
1-“گرانیگاه ملی” !
باور راسخ این قلم این است که  مهم ترین و فوری ترین  و البته پیگیرانه ترین کاری که همه ی شهروندان ایرانی و به ویژه جریان های سیاسی داعیه دار حفظ و اصلاح  و پیشرفت نظام بر عهده دارند ، مراقبت از ادامه ی بقای این “شفیره ی  نو نهاد زندگی سیاسی مردم ایران” پس از انتخابات یازدهم ریاست جمهوری است. به هیچ وجه نباید اجازه دهیم که به هر بهانه ای -چه از سوی رفیق یا رقیب-به عنوان مچ گیری و مطالبه یا مغالطه، به وجاهت و مقبولیت اجتماعی آنچه دستاورد اراده ی ملی بوده است ، آسیب رسانده شود.بازی با سرنوشت یک ملت، چه  از سر شیطنت کودکانه و چه از موضع لجبازی خودخواهانه ، برتابیدنی نست!
برخلاف نوعی ملاحظه کاری یا وادادگی نجابت گونه یا تحفظ سیاسی  در برابر” نمایش های تخته حوضی ” طیف های افراطی بازمانده از دوران محمود احمدی نژاد  که برای حال گیری و تکل های غیر اخلاقی ، در شش ماه  نخست فعالیت دولت یازدهم از هیچ تقلایی دریغ نکردند و متاسفانه پاسخ های به هنگام و شایسته ای نیز دریافت نگرفتند، در سال 93 می بایست حساب  “کنش و رقابت سیاسی با رعایت قواعد اخلاق سیاسی” از ” لمپنیزم و هوچی گری سیاسی کارانه” جدا شود. فضای رقابت دموکراتیک و اخلاق مدار و متکی به ” راست گویی و پذیرش مسؤولیت مواضع” بیش از پیش رونق بگیرد.و در برابر شارلاتانیزم و پاچه ورمالیدگی عوامفریبانه ، مجال آگاهی بخشی به افکار عمومی گسترده تر شود.اصل  رویکرد تحول خواهی  جامعه با “برند اعتدال ” باید همچون قبله گاه  و چشم انداز بهبود و پیشرفت ایران ،مورد صیانت جدی قرار گیرد.
اصلاح طلبان و عملگرایان تحول خواه و اصولگرایان وفدار به مشی اعتدال و عقلانیت جمعی، همه باید تمامی طرفیت های فکری و رسانه ای و سیاسی و اجتماعی خویش را برای دفاع جانانه  از تداوم بقای دستاوردهای 24 خرداد 92 به میدان آورند.این جا “گرانیگاه ملی “ماست!
2- “شفیره ای که بال در می آورد”!
سال 93 آنگاه  فصل  “پروانه ” خواهد شد که شفیره ی 24 خرداد 92 مجال بال درآوردن و از پیله برون جستن پیدا کند. وگرنه هم خود خفه می شود و هم شفیره را خفه می سازد.
فراموش نکنیم که خروجی نهایی انتخابات اخیر ریاست جمهوری  نه  تنها علیه  و به زیان نظام و حاکمیت و حتی برخی از نهادهای  سهام دار طیف حاکم در هشت سال گذشته نبود بلکه به دلیل مضمون ” سازنده و خردورزانه و اعتدالی و فرا جناحی و ملی اش”، به بنیان های نظری و عملی استحکام ساختار نظام کمک شایسته ای کرد.
پس می توان نتیجه گرفت که پیروزی  جبهه ی پشتیبان روحانی با وجود تفاوت های بسیار در مبادی نظری و رویکردها و مقاصد تحول خواهانه اش با جبهه ی رقیب ، اما برای کلیت نظام و پیشبرد اهداف اساسی آن بسیار مغتنم بوده است.
آیا هیچ عقل دوراندیش به همین مقدار دستاورد بسنده می کند؟ به “شفیره” درون پیله رضایت می دهد؟ یا برای “پروانه شدن ” می کوشد؟
به زبان ساده می خواهم بگویم که سال 93 می بایست هم در عرصه ی  ارکان و اجزای حاکمیت  و هم در عرصه ی اجتماعی ، سال “بال گشایی و پرواز ” باشد.
به نظر این قلم “پروانه شدن شفیره” ی ملت ایران  وابسته به تحقق سه پروژه است :
* بازگشت به الگوی “همه با هم ”
____________________
به رسمیت شناختن همه ی گرایش ها و طیف بندی های  سیاسی داخل کشور که به قانون وفادارند.پایان دادن به  میراث ” سکتاریسم: فرقه گرایی و نام گذاری های من درآوردی”  در دوران احمدی نژاد برای منتقدان و رقیبان سیاسی !
* “پانسمان زخم های سیاسی” و تعطیل بخش جراحی داخلی!
______________________________________
نخستین و مهم ترین و مؤثرترین گام در این پروژه ، پایان بخشی به حصر و محدویت هایی ست که  در پی حوادث  پیش و پس از انتخابات پر چاش 88 ایجاد گردید.
این قلم نه از موضع گرایش سیاسی یا سمپاتی  به  شخص یا جریان خاص -که البته دارم- بلکه به عنوان یک تحلیلگر بی طرف  بر این باورم که ادامه ی وضعیت  کنونی ، به رغم برخی تغییر رویکردها در کاهش فضای امنیتی  پس از انتخابات 92 ، نه تنها هیچ بهره ای برای منافع ملی و حتی امنیت ملی کشور ندارد بلکه صرفا به تعمیق شکاف و ناسورتر شدن زخم ها کمک می کند.
گرچه درعرصه ی  تحلیل سیاسی ، پیش بینی نباید کرد اما برداشت من این است که اگر مراجع بالادستی تصمیم گیری نظام به تعبیر اقتصاد دانها قصد “کاهش هزینه ی مبادله ” و “کاهش هزینه ی فرصت” داشته باشند، علی الاصول در سال 93 پروژه ی ” پانسمان زخم های سیاسی و تعطیل بخش جراحی داخلی ” را با رفع حصر و آزادی زندانیان حوادث 88 کلید خواهند زد.
* پروژه ی “تکوین جامعه ی مدنی”
————————————
سال 93 می تواند فصل شکوفایی واقعی جامعه ی مدنی ایران باشد . ایران امروز بیش از هر زمان دیگر به ” کوچک سازی نهاد دولت” و گسترش “نهادهای مدنی” نیازمند است .اگر تدوین منشور حقوق شهروندی نخستین گام برای شناساندن و به رسمیت شناختن هویت “حق و تکلیف”مدار شهروندان و ایجاد نوعی ضمانت اجرا برای تحقق این منزلت است ، پس باید سازوکارهای لازم برای ” شهروند مابی” نیز فراهم شود. دولت و به ویژه وزارت کشور می بایست به گونه ی یک اولویت زمانمند با تشکیل و توسعه ی تشکل های مردم نهاد برخورد کنند . از این مهم تر ، پایش و حفظ امنیت موجودیت و فعالیت این نهادهاست که باید از گزند برخوردهای سلیقه ای و ناهماهنگ دستگاه های مختلف در امان باشند.
من ، سال 93 را سال “پروانه شدن شفیره “ی آرزوهای تحول خواهانه ی مردم ایران در انتخابات 24 خرداد 92 می دانم.