روزنامه اعتماد

«راديو تلويزيون ملي ايران» پس از انقلاب و استقرار نظام جديد به «صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران» تغيير نام يافت تا هم در شکل و هم در محتوا بازتاب دهنده مضمون انقلاب باشد. همه مي دانند که راديو تلويزيون پيش از انقلاب، از «ملي» بودن تنها اسم و ادعايش را داشت و جز اندک برنامه هايي که به کوشش دلهره آميز و توانفرساي برخي چهره هاي فرهنگي و هنري دلسوز و سالم امکان پخش و انتشار مي يافت وجه غالب برنامه هايش غيرملي و حتي ضدملي بود و در راستاي منويات آن رژيم فاسد. اما نکته جالب اين است که در سال هاي اخير عنوان تازه يي براي صداوسيماي جمهوري اسلامي رايج شده است؛ «رسانه ملي».

نمي دانم نخستين بار چه کسي و با چه انگيزه و برداشتي از اين عنوان، صداوسيما را رسانه ملي ناميد، اما به نظر مي رسد با توجه به مجموع ويژگي ها و ملاحظاتي که در مورد جايگاه حقوقي و سياسي اين رسانه در نظام مطمح به نظر است، «رسانه ملي» عنوان پرظرفيت تري براي اين دستگاه رسانه يي و فراگير است. 

اهميت اين تعبير هنگامي بيشتر و برجسته تر خواهد شد که به خاطر آوريم براساس تفسير کنوني شوراي نگهبان از اصول قانون اساسي پيرامون صداوسيما، تاسيس و فعاليت شبکه هاي خصوصي يا غير دولتي راديو تلويزيوني مغاير قانون اساسي تلقي مي شود. هر چند درباره اينگونه تفسير و برداشت از اصول 44 و 175 قانون اساسي مناقشه و خدشه هاي مستدل حقوقي وجود دارد، اما به هر حال تا اطلاع بعدي، ماييم و تفسير رسمي ترکيب کنوني شوراي نگهبان، ماييم و تنها يک صداوسيما، اينک پرسش اساسي درباره «رسانه ملي» اين است که شرايط و الزامات «ملي» بودن رسانه چيست؟ تنها با نامگذاري و تکرار ادعاها که نمي توان چيزي را برخلاف واقعيت، چيز ديگري ناميد.«صداوسيما» آنگاه «رسانه ملي» خواهد بود که وجه غالب آن رنگ و بوي خواست و اراده ملي داشته باشد. درست است که در يک نظام و ساختار مشروع و قانوني همچون نظام جمهوري اسلامي ايران، خواست و اراده مردم و اراده کلي حاکميت هم راستا و تا حد زيادي منطبق بر هم است، اما اين واقعيت را نمي توان ناديده گرفت که در جامعه گرايش ها، سليقه ها و نظرگاه هاي متفاوتي در تمامي عرصه هاي انديشگي، فرهنگي، سياسي و حتي اعتقاد ديني وجود دارد که لزوماً همه آنها مجال، امکان و فرصت حضور در حاکميت را نمي يابند اما به ميزان کميت و کيفيت حضور در تکوين اراده ملي در اين قلمرو اساسي نقش و تاثير دارند.آيا صداوسيما که گاه از سوي متوليان آن نيز رسانه ملي خوانده مي شود، جلوه گاه تمامي سرمايه فکري، فرهنگي و سياسي جامعه ما است؟آيا همه گرايش هاي سياسي شناخته شده و برخوردار از پايگاه اجتماعي امکان حضور عادلانه در اين رسانه را داشته اند؟چه کسي و براساس کدامين معيار تعيين مي کند که چه گرايش سياسي يا نگرش فرهنگي و مذهبي حق دارد همواره رسانه ملي را در اختيار داشته باشد و انديشه ها و برداشت هاي خود را درباره همه چيز، از مسائل اعتقادي و ديني گرفته تا مباحث اجتماعي، سياسي و فرهنگي، به مثابه «نظر ملي» به مردم ارائه دهد؟گهگاه و البته به اقتضاي شرايط خاص سياسي، برخي از مديران و متوليان صداوسيما با وجهه يي کاملاً دموکراتيک و مدارامآب اعلام کرده اند که رسانه ملي به هيچ گرايش خاص سياسي و جناحي وابستگي ندارد و امکان حضور همه جناح هاي سياسي کشور براي ارائه ديدگاه هايشان در اين رسانه فراهم است،اما هم مديران شبکه ها و هم دست اندرکاران برنامه هاي خبري و توليدي به خوبي واقفند که چنين رويکردي وجود ندارد. مثل روز روشن است که برآيند جهت گيري هاي سياسي و فرهنگي صداوسيما در برنامه هاي گوناگون اين رسانه در راستاي يک نگرش سياسي خاص است.

اگر گاهي به گونه يي استثنايي و به صورت چاشني براي تغيير طعم و ذائقه، آن هم در برهه هايي خاص همچون آستانه انتخابات يا در شرايط ويژه، دريچه هاي محدود و مديريت شده يي براي حضور گرايش هاي فکري و سياسي متفاوت گشوده مي شود، بنا بر ملاحظات و حکمت هاي آشکار و پنهان است. آيا افکار عمومي جامعه ايران هيچ گاه فراموش خواهد کرد که صداوسيما در دوران هشت ساله دولت اصلاحات چه رويکردي نسبت به آن دولت و نيز مجلس ششم داشت؟ و اکنون چه رفتاري با دولت نهم و مجلس هفتم دارد، رسانه ملي در آن دوران آينه تمام نماي انتقادها و کاستي ها و درشت نمايي اشتباه ها و حتي تحريف واقعيت هاي دروني دولت و مجلس بود، البته با شعار اطلاع رساني به مردم و به قصد اصلاح و بهبود امور.

اما همين رسانه مسووليت شناس در دوران شهرداري آقاي احمدي نژاد ماموريت خود را بازتاباندن کارنامه درخشان فعاليت هاي شهرداري تهران مي دانست و کمترين انتقادي را به اين دستگاه برنمي تابيد.پس از روي کار آمدن دولت نهم نيز چنين شيوه پشتيباني کننده و حمايت گرانه يي را از مجموعه دولت داشته است.شايد متوليان صداوسيما براي اثبات بي طرفي يا استقلال سياسي خود به برخي برنامه هاي خبري يا سياسي در راديو يا تلويزيون استناد کنند که گاه نامي و اشاره يي يا حضور زينت المجلس فلان شخصيت اصلاح طلب را پذيرا شده است. درست است سهم ويژه يي که رسانه ملي براي حضور انديشه هاي متفاوت منظور مي کند خلاصه مي شود در؛ 1- بخش خبري 30/8 که هر شب از شبکه دو سيما پخش مي شود و رويکردي عمدتاً تخريب کننده و اختلاف انگيز در جبهه اصلاحات داشته است. 2- در برخي برنامه هاي راديو گفت وگو که البته بسيار محدود است و در عين حال مغتنم.3- در برنامه هاي «صداي آشنا» که براي مخاطبان خارج از کشور است و لابد نتيجه اش معرفي چهره يي جذاب از آزادي و تضارب آرا و انديشه ها در کشور ما.اما در ميان اين همه کساني که به عنوان کارشناس و صاحب نظر در برنامه هاي گوناگون فرهنگي، سياسي، مذهبي، خانواده و حتي ورزشي حضور مي يابند، کسي از شخصيت هاي اصلاح طلب نيست. در مناسبت هاي سياسي و مذهبي و ملي، هيچ اشاره يي به سخنراني يا مراسم اصلاح طلبان نمي شود. گويي در اين کشور تنها و تنها يک گرايش فکري و سياسي خاص موجود است و انديشه و نظر ديگري اساساً وجود ندارد.آيا اين شيوه در رفتار يک رسانه مفهومي جز سانسور واقعيت ها دارد؟«رسانه ملي» عنوان شريف و پرظرفيت و موجهي است که اگر صداوسيما بخواهد به آن موسوم باشد بايد به لوازم و ملاحظات آن التزام داشته باشد که مهمترين آنها پذيرش واقعيت انکارناپذير گرايش هاي سياسي متفاوت، پايگاه گسترده اصلاح طلبي در جامعه و احترام به ديدگاه هاي گوناگون و فراهم ساختن امکان حضور اين ديدگاه ها در رسانه ملي است. تصور نکنيم که حذف و سانسور رسانه يي يک جريان فکري يا سياسي، به حذف و نابودي واقعيت آن مي انجامد. آنچه حذف يا تضعيف مي شود اعتماد مردم به رسانه است.