از گذشته های دور،یکی از شگردهای رندانه ی«بز خر» ها در بازار سنتی،«سنگ کردن» فروشنده ی کالا بوده. نمی دانم این اصطلاح در همه جا رایج است یا نه اما من که تا دوره ی نوجوانی ام را در بازار قم و مشاهده ی معاملات فرش گذرانده ام بارها آن را از دلال های فرش می شنیدم. تکنیک خیلی ساده ای داشت: فروشنده ی فرش ( که بیشتر مواقع خودش بافنده هم بود) به اولین تاجر یا مغازه دار فرش مراجعه می کرد و قیمت مورد نظرش را می گفت. جناب تاجر هم به عمد و برای اغوای فروشنده، رقمی نزدیک به قیمت فروشنده را پیشنهاد می کرد. فروشنده احساس می کرد لابد قیمت را خیلی پایین گفته که خریدار با تفاوت اندکی مایل به خرید است.قبول نمی کرد و از مغازه می آمد بیرون. به مغازه ی بعدی که می رفت، اندکی قیمت را بالاتر می گفت. تاجر دومی ابروها را بالا می انداخت و با خاراندن پشت گوش یا کشیدن انگشت نشانه به زیر بینی ، قیمتی بسیار پایین تر را – زیر قیمت خریدار اول – پیشنهاد می کرد. فروشنده ی خجسته هم شانه ها را بالا می انداخت و فرش خود را بر می داشت و می گفت: «همکار بغلی تون می خواست فلان مبلغ بالاتر بخره من ندادم» و با عجله می رفت سراغ مغازه ی بعدی و بعدی و تکرار پیشرونده ی کاهش قیمت پیشنهادی برای خرید و خاک به سر کردن مال.سرانجام، فروشنده ی تیره بخت،برمی گشت سراغ همان تاجر اولی که نرخ مناسب تری را پیشنهاد داده بود. اما، ای دل غافل. طرف می گفت: « نه ! حالا که بردی همه ی بازار چرخوندی و مشتری پیدا نکردی دیگه به اون قیمت خریدار نیستم». و سرانجام، فروشنده ی خسته و کوفته از آن همه تیپا خوردن چون مهره ی طاس، برای خلاصی از نافرجامی،تسلیم «بز خری» می شد و به بدترین گزینه ی ناگزیر، تن می داد. به گمانم تکنیک «سنگ کردن»،مختص بازار سنتی نیست. در دنیای سیاست نیز به ویژه در جبهه ی تاجران سیاست کنار گود، چه در داخل و چه به ویژه در آن سوی جهان امن و بی خطر، این شگرد بزخری افکار عمومی در جریان است. بسیاری از «سرکار گذاری» های تکرار شونده، نمود داغی بازار همین تکنیک است..بازی کثیفی ست،جا زدن حباب های یک فوتک به عنوان ستاره های درخشان در آسمان شب.واقعیت را در اندازه و قواره ی حقیقی اش باید دید.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.