بودن یا چگونه بودن؟ مساله این است!
۱- چه شد که به صدا و سیما رفتم؟
بهمن ماه ۱۳۷۲ آقای علی لاریجانی ،وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت آقای هاشمی رفسنجانی از سوی مقام رهبری به عنوان رییس سازمان صدا و سیما جایگزین آقای محمد هاشمی شد. این در واقع نخستین انتصاب رییس صدا و سیما بود،به استناد اختیارات رهبری طبق مفاد قانون اساسی پس از بازنگری و برخلاف الگوی قانون اساسی قبلی که مدیر عامل این سازمان، از سوی شورای سرپرستی متشکل از نمایندگان سه قوه برگزیده می شد. من در آن هنگام، معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد بودم. هنوز حکم ریاست آقای لاریجانی صادر و منتشر نشده بود که با من تماس گرفت تا در باره ی موضوعی – به تعبیر خودش مهم- مشورت کند. به خاطر دارم آن روز را که به محض ورود اتاق من، روی مبل نشست، با چهره ای که نگرانی و التهاب در آن موج می زد، پاکت سیگار را از جیب کت بیرون آورد و سراغ زیرسیگاری گرفت .تا آن زمان نمی دانستم سیگار هم می کشد. انگاری که حتی مجال مقدمه چینی هم ندارد یکراست رفت سر اصل مطلب : « چند روز پیش، آقا مرا خواسته اند و گفته اند شما خودت را آماده کن برای ریاست صدا و سیما». پک عمیقی به سیگار زد و اضافه کرد :« نمی دانم چه کنم؟ حسابی فکر و ذکرم را درگیر کرده» پرسیدم : چرا؟ گفت: « به ایشان هم گفتم: آخر من الان وزیر کابینه ی آقای هاشمی هستم، چه احساس و برداشتی می کند اگر من به جای برادر ایشان بشوم رییس سازمان؟ نمی دانم چه کنم…» گفتم : جواب رهبری چه بود؟ پاسخ داد: « ایشان گفتند که شما نگران این قضیه نباشید» . سپس در حالی که خاکستر سیگار را در جاسیگاری می تکاند، رو کرد به من و گفت: «این را هنوز هیچ کس خبر ندارد. خواستم خواهش کنم اگر این قضیه جدی شد، شما به من کمک کنید.» بی درنگ گفتم: من هنوز هشت ماه هم نشده که در معاونت مطبوعاتی ارشاد مشغولم. مقدمات اجرای چند پروژه را فراهم کرده ام که برای به انجام رساندش باید خودم پیگیری کنم، اولین دوره ی جشنواره ی مطبوعات، تاسیس باشگاه روزنامه نگاران، ادامه ی برگزاری نشست های دوره ای با مدیران مطبوعات، ایجاد سازمان نظام صنفی روزنامه نگاران ،تاسیس موزه ی مطبوعات و… کلام مرا قطع کرد و گفت: «ظرفیت صدا و سیما با هیچ جای دیگر، قابل مقایسه نیست. خیلی از ایده های مورد نظرتان را آنجا می توانید دنبال کنید.من به همکاری و کمک شما، نیاز دارم.» اما من همچنان اکراه داشتم.چند روز بعد، با انتشار حکم انتصابش در اتاق ریاست سازمان در ساختمان شیشه ای ،همان جای محمد هاشمی ،مستقرشد. تماس های لاریجانی و جلسه از پی جلسه برای مشورت در باره ی راهبردها و رویکردهای تازه ، در عمل مرا درگیر آن سازمان می کرد. همزمان معلوم شد که جایگزین او در وزارت ارشاد ،مصطفی میرسلیم است و این، با شناختی که از خاستگاه فکری و دیدگاه های سیاسی و فرهنگی میرسلیم داشتم، عامل انگیزنده ای شد در تصمیم به کناره گیری از معاونت مطبوعاتی .البته، آقای میرسلیم به آسانی زیر بار قبول استعفای من نمی رفت.سرانجام از اوایل سال ۷۳ به عنوان «معاون سیما» مشغول به کار شدم. پستی که در تشکیلات آن زمان صدا و سیما وجود نداشت. در واقع، تاسیس معاونت سیما با حضور من، شکل گرفت. نوع برخورد و رابطه و رفتار آقای لاریجانی با من فراتر از روابط متعارف یک رییس با معاون خودش بود. فروتنانه، خویشتندارانه، با گارد باز و البته حمایت گرانه. چندی نگذشت که حکم و عنوان بالاتری به من داد: «قائم مقام رییس سازمان، در امور سیما». لابد برای این که دیگر بخش های سازمان، برای تمکین و همکاری، حساب کار دستشان باشد.
۲- قرارمان چه بود؟
اگر بخواهم چشم انداز مورد نظرم را که آقای لاریجانی نیز با آن موافق بود، در یک عنوان کلیشه ای بازگو کنم، این بود: « صدا و سیما باید رسانه ی ملی همه ی ایرانیان باشد». این چشم انداز، ایجاب می کرد که هم در بخش های سیاسی و خبری، هم در بخش های تولیدی و برنامه سازی، نوعی نگرش و رویکرد غیر دستوری، حرفه ای ، روادارانه ، فراجناحی و فرابخشی ( مستقل از قوای سه گانه و دیگر نهادهای حکومتی) مد نظر باشد. من در نخستین مصاحبه ام با رسانه ها از «سلیقه ی ملی» سخن گفتم. قرار بود در فضای جامعه ی همچنان دست به گریبان پیامدهای روانی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی دوران جنگ ،طرحی نو در انداخته شود که نتیجه اش ایجاد و تحکیم امیدواری به آینده ی بهتر، زندگی دلنشین تر، حضور متنوع تر گرایش های متفاوت اندیشگی و فرهنگی و سیاسی باشد.قرار بود ، کیفیت حرفه ای در تولید و پخش برنامه ها فدای گسترش کمیتی و شتابزده نشود. قرار بود جدول برنامه های صدا و به ویژه تلویزیون از حال و هوای یکنواخت شده و شبه نظامی و کلیشه ای و کسالت بار که شاید اقتضای دوران جنگ بود، تغییر کند. برخی گروه های تولیدبرنامه در شبکه ی سراسری وابسته به نهادهای نظامی و شبیه آن بودند، : گروه تلویزیونی سپاه، گروه تلویزیونی ارتش، گروه تلویزیونی قوه ی قضاییه، گروه تلویزیونی جهاد سازندگی ! قرار بود به تدریج، شبکه های تازه ای ایجاد شود و البته هریک هویت و ترکیب و شکل و شمایل متفاوت و خاص خود را به تناسب مخاطبان هدف، داشته باشند. و خیلی قرار های دیگر با این هدف که شبکه های تلویزیون پاسخ دلچسب و قابل اعتنا و مورد اعتمادی بشوند برای نیازهای گوناگون فرهنگی، هنری، سیاسی ، سرگرمی و رسانه ای همه ی مردم ایران .قرار بود میزگردهای زنده و چالشی برای بحث و گفتگو پیرامون موضوعات اندیشگی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و مسایل پیش روی جامعه برگزار کنیم. با حضور تیپ ها و گرایش های گوناگون .
بی انصافی ست اگر تغییر و تحولات شکلی، محتوایی، ساختاری و البته کمیتی که در آن دوره رخ داد، نادیده گرفته شود. تا سال ۷۳، تلویزیون ایران، تنها دو شبکه داشت. شبکه ی « یک » که هر روز از ساعت ۴ بعد از ظهر آغاز و تا ۱۲ شب پخش برنامه داشت و شبکه ی ۲ نیز که عمدتا برنامه های آموزشی و برنامه ی کودک و گاه یک سریال داشت و تا ساعت ۱۱ شب. همین. اما به سرعت، برنامه های شبکه یک، بیست و جهار ساعته شد، شبکه ی دو نیز از حصر پایان ساعت ۱۱ شب به درآمد.شبکه سه که مقدمات تاسیس آن پیش تر فراهم شده بود، با گرایش ورزش و جوانان گسترش یافت، شبکه ی ۵ برای تهران بزرگ و شبکه ی چهار به عنوان دریچه ای برای ارتباط اندیشگی با مخاطبان خاص و فرهنگی تر، راه اندازی شد. کانال های شبکه ای جام جم نیز برای ایرانیان و پارسی زبانان خارج از کشور، تاسیس شد. برخی از برنامه های مورد نظر البته به اجرا درآمد. حتی خودم اجرای چند برنامه ی گفتگو با حضور مدیران مطبوعات سراسری را که از گرایش های متفاوتی بودند برعهده گرفتم تا راه را باز کنم.اما با این همه ، پس چه شد که من از همان نخستین سال حضور در سیما ، احساس کردم که : «خود غلط بود آنچه می پنداشتم»؟ و سرانجام، تصمیم به کناره گیری گرفتم.
۳- گام های جدایی
نخستین جرقه ی جدایی من از سیما زمانی زده شد که نشانه های آشکاری از تنگ نظری های سیاسی ،ایدئولوژیک دیکته شده ، سر و کله شان پیش پای برنامه ریزی های ما برای تولید برنامه ها، پدیدار شد. این که : فلان اشخاص در برنامه ها دعوت نشوند، برای فلان موضوعات یا فلان قشر، نقش برجسته تری در نظر گرفته شود، به نیروهای به لحاظ حرفه ای میان مایه اما با گرایش خاص سیاسی و مورد تایید، فرصت بیشتری برای تولید برنامه ها داده شود، پخش تصویری اجرای کنسرت های مجوز دار و نمایش سازهای موسیقی، محدود و سپس ممنوع شود و خلاصه باید ها و نبایدهایی که دستکم از نظر من موجب کاهش مقبولیت حرفه ای رسانه بود. اما دومین تیر زهرآگین بر خیال خام من زمانی زده شد که احساس کردم به تدریج صدا و سیما از نظر برخی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی همچون یک ابزار ،مورد توجه و استفاده قرار گرفته است. «برنامه هویت» نمونه ای مشهور از این دست است. برنامه ای که به کلی در خارج از سازمان، فراهم شده بود و به رغم مخالفت من برای پخش آن در جدول برنامه های سیما ، سرانجام از سوی معاونت سیاسی سازمان و در یکی از باکس های متعلق به آن معاونت روی آنتن رفت. در قضیه ی پافشاری برای پخش زنده ی محاکمه های آنچنانی شهردار وقت تهران و برخی شهرداران مناطق تهران نیز، این رویکرد «ابزاری شدن رسانه » برای هدف های خاص سیاسی را احساس کردم. اما تیر خلاص را در برهه ی فعالیت های تبلیغات انتخاباتی صدا و سیما ،پیش و در جریان برگزاری انتخابات دوم خرداد سال ۷۶ تجربه کردم. گزافه نیست اگر بگویم که صدا و سیما دستکم در سطح مدیریت عالی و راهبردها و برنامه های هدایت شده اش ، به عنوان بخش رسانه ای یک کاندیدای خاص عمل می کرد.بی هیچ تعارف و پروا. از هر ظرفیت ممکن در برنامه های خبری، تحلیلی، سیاسی و فرهنگی برای تخریب رقیب اصلی کاندیدای خاص و به نفع او، بهره گیری شد. هرچند، گاه مصداق نقض غرض ! برآیند افکار عمومی، از هوشمندی و شعور سیاسی زیرکانه ای برخوردار است. برای من اما آن وضعیت چیزی شبیه رونمایی از عالم برزخ بود و تماشای پس و پنهان ماجراها.
۴- و سرانجام، روز وداع با سیما
دخالت های روز افزون در رویکرد سیاسی و فرهنگی سیما و انتظاراتی که هیچ نسبتی با نگرش رسانه ای من نداشت، سرانجام در پی بهانه ای که مدت ها بود دنبالش می گشتم مرا به نگارش نامه ای تفصیلی برای کناره گیری از مسوولیت سیما رهنمون شد. تصمیم قطعی ام را گرفته بودم.استعفانامه ام، ابتدا از سوی آقای لاریجانی با مخالفت روبرو شد اما با وجود گفتگو های مفصل و پافشاری ایشان، در حالی که وی هیچ جایگزینی در نظر نداشت، با اکراه و دلخوری، پذرفته شد.روزی که قرار بود در سالن بزرگ مرکز همایش های صدا و سیما، مراسم تودیع من برگزار شود، به دفتر آقای لاریجانی رفتم که به اتفاق به سالن برویم. من ،حال و هوای سرخوشانه ای داشتم و ایشان بسی اندوهگین و نگران. هرگز فراموش نمی کنم این خاطره را که با لحنی به رنگ و بوی آرزوهای بی شیله پیله گفت : «آقای پورنجاتی،الان همه در سالن همایش ها منتظر حضور من و شما هستند. بیایید خرق عادتی کنیم. شما از تصمیم به استعفا منصرف شو. مراسم را به جای تودیع، به معارفه ی مجدد تان تبدیل می کنیم» و من خندیدم و پاسخ دادم : بهتر است زودتر برویم که خلق الله بیش از این منتظر و معطل نمانند.
سالن همایش ها پر بود. آقای لاریجانی در سخنرانی اش همان پیشنهادی را که در اتاق خود داده بود، تکرار کرد. من زیر نگاه سنگین و صمیمی همکارانم که فراتر از رابطه ی اداری با بسیاری شان رابطه ی دوستی و صمیمیت داشتم، احساس دوگانه ی غرور و شرمساری داشتم.پس از ایشان، برخی از مدیران ارشد سازمان و همکارانم در سیما نیز در سخنان خود از سر لطف مرا نواختند. مراسم تودیع من از سیما، بی آن که شخص خاصی به عنوان معاون بعدی معرفی شود، پایان یافت. تا ماه ها بعد، سیما را شخص آقای لاریجانی سرپرستی می کرد. روز کناره گیری من از سیما، روز تلخ و شیرین جدایی از همکاران خوب و کار بلد از یکسو و وداع با رسانه ای سترون شده از سیاسی کاری و ابزار شدگی برای یک گرایش خاص سیاسی بود. خلاص شدم.

دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.