کارگزاران – ۲۱ آبان ۸۷
توقیف هفتهنامه «شهروند امروز» از سوی هیات نظارت بر مطبوعات بهویژه با دقت نظر در استدلالها و استنادهای دندانشکن! آن هیات به قانون مطبوعات، که البته در این سه سال حکومت دولت آقای احمدینژاد پیدرپی برای توقیف و تعطیل نشریات مستقل شاهد بودهایم، انسان را به این نتیجه بسیار مهم و حیرتانگیز رهنمون میشود که: این دولت انقلابی، چقدر زود و آسان کار مردم را راه میاندازد! بیمعطلی، بیدنگ و فنگ! اگر در گذشته لازم بود یا چارهای نبود جز آنکه برای برخورد با یک نشریه چموش و ناهمراه، کلی زمینهچینی شود، پروندهای دست و پا گردد، پای دستگاه قضایی و هیات منصفهای هرچند برگزیده دستگاههای رسمی و نه نماینده افکار عمومی، به میان آید، در این سالها به سادگی و گوارایی آب خوردن، فرمان توقیف صادر شده است و البته آنگونه که رخسار حضرات گواهی میدهد، آب هم از آب تکان نخورده است. مطبوعات مستقل، همچون «مرغ بسمل» بیهیچ مجالی برای چون و چرا ناگهان «موقوف»! شدهاند و به گمان آقایان: تمام و خلاص! بهتر از این میشود کار مردم را راه انداخت!؟ ساده و آسان و ارزان! اگر در همه جای جهان، دانشمندان و پژوهشگران، شب و روز در کتابخانهها و آزمایشگاهها با تلاش و تقلای فراوان میکوشند با کشف و اختراع و نوآوری، گامی برای آسان کردن گذران زندگی بشر بردارند، در این سرزمین نیز به همت متولیان وزارت ارشاد، روزبهروز «تکنولوژی!» تعطیل و توقیف فعالیتهای خلاقه بهویژه در عرصه فرهنگ و هنر و رسانه، البته از نوع غیردولتی و غیرسفارشی آن، پیشرفتهتر و آسانتر و زودبازدهتر میشود! چه تفاوتی دارد؟! مهم این است که کارها سریع و آسان انجام شود. خواه برای انتقال پیام از اینسو به آنسوی عالم و خواه برای توقیف پیام و محروم ساختن افکار عمومی از دستیابی به اندیشهها و دیدگاههای متفاوت! به گمان این قلم ترجیح دارد که هنگام توقیف مطبوعات، وزارت ارشاد و هیات نظارت، خود را برای ارائه مستندات قانونی و اقامه دلایل حقوقی به زحمت نیندازند. رک و سرراست بروند سراغ اصل مطلب! به افکار عمومی بگویند که ادامه انتشار برخی مطبوعات که رویکردی مستقل و انتقادی دارند اسباب زحمت دولت است، چشم و گوش مردم را باز میکند، پرسشگری را دامن میزند، پرده فریب را میدرد و فضای گورستانی تمکین و تودهگرایی را برمیآشوبد!
مگر هفتهنامه «شهروند امروز» چه میکرد؟ آیا نقد و واکاوی کارنامه دولت، آن هم چه دولتی!، ممنوع است؟ آیا فراهم ساختن بستر تضارب آرا و اندیشهها پیرامون مسائل مبتلابه جامعه، خیانت است؟ آیا آشکار ساختن زاویههای پنهان و لایههای ژرف و فراموششده واقعیتهای گذشته و حال بیبندوباری است؟ اگر چنین نیست، پس چرا شهروند امروز توقیف میشود؟! و اگر چنین است، چه نیازی به این همه مقدمهچینی برای مستدل جلوه دادن و حقوقی و قانونی وانمود کردن توقیف؟! اگر قانون نباشد، همه چیز مجاز است و اگر قانون به ابزاری برای «عمل غیرقانونی» تبدیل شود، دیگر قانون نیست، «مسجد ضرار» است که باید با آن رفتاری از جنس رفتار پیامبر(ص) با مسجد ضرار کرد.
به باور من بر آنچه که به عنوان دلایل توقیف شهروند امروز اعلام شده، نامی جز «بهانههای واهی» نمیتوان گذاشت. مگر زمینه فعالیت هفتهنامه شهروند امروز: «خبری تحلیلی» و «فرهنگی، اجتماعی، ورزشی» نبوده است؟ آیا تحلیل مهمترین مشکلات موجود در جامعه ایران، خواه ناخواه، دامنهاش به نقد و بررسی کارنامه مشعشع دولت نمیکشد؟ مگر میشود مسائل فرهنگی و هنری و اجتماعی و حتی ورزشی را تحلیل کرد و ذرهای به حریم کبریایی «دولت مقدس» آقای احمدینژاد وارد نشد؟! که اگر وارد شدی مرتکب ورود به عرصه سیاسی شدهای که لابد خروج از «زمینه فعالیت» قانونی نشریه است! تردید ندارم که شخص وزیر ارشاد و نیز اعضای هیات نظارت بر مطبوعات که اعلامیه توقیف «شهروند امروز» به نام و امضای آنان صادر شده، در خلوت وجدان خویش میدانند که به چه انگیزه واقعی رای به تعطیل و توقیف برخی مطبوعات همچون «شهروند امروز» دادهاند.آیا افکار عمومی نیز چنین رای و تصمیمی را پذیرفته است؟
البته دستاندرکاران نشریات توقیفشده در این چند سال که فهرست بلندبالایی را برای کارنامه موفق! دولت نهم رقم زدهاند، چارهای جز خویشتنداری و خون دل خوردن و پایمردی در مسیر پرهزینه روشنگری و حقیقتیابی و واقعیتگویی ندارند. هم نویسندگان و خبرنگاران و دستاندرکاران نشریات مستقل و هم مخاطبان آنها به برکت تکرار حادثه، نه تنها رمز و رازهای ناگفتنی «بلای توقیف» را درک میکنند بلکه انگار به این «شوخی بیمزه» عادت کردهاند که اگر گاهی به هر دلیل اندکی دیر فرارسد شگفتزده میشوند! در محله ما دکانداری بود بسیار کجخلق و بهانهجو که گاه و بیگاه، بیهیچ دلیل، از شاگرد مغازهاش بهانه میگرفت که چرا فلان کالا را در قفسه سر جای خود نگذاشتهای و فلان و بهمان! شاگرد بینوا هرچه توضیح میداد تنها بر آتش خشم استاد میافزود و چه بسیار که بهانهجویی استاد با تحمل یک اردنگی آبدار از سوی شاگرد، فرجام مییافت. روزی از روزهای پربرف زمستان، شاگرد بختبرگشته مشغول برفروبی از مقابل دکان بود که ناگهان استاد عصبانی و بهانهجو فریاد کشید: «فلان فلان شده! چرا اینقدر گرد و غبار راه انداختهای؟!» به استاد دکاندار گفتم: آقای محترم! برفروبی و گرد و غبار؟! بهانهای بهتر از این پیدا میکردی! این اولین و آخرین بار بود که دکاندار هم به بهانهجویی خود، خندید! آیا خوانندگان شهروند امروز از فردای توقیف این نشریه، به جای آن مثلا نشریات وابسته به دولت را میخوانند؟! من از هماکنون «شهروند فردا» را خواهم خواند.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.