بی برو برگرد،یکی از مهم ترین چالش های پیش روی جامعه ی ما،وجود برخی”مدیران شریف اما بی ربط” در برخی مسؤولیت هاست. نه فقط به این خاطر که سر رشته یا تجربه ی خاصی در زمینه ی کاری که به آنان سپرده شده ندارند،بلکه بیش تر به این خاطر که چون “آدم های گلی” هستند،نمی شود -یعنی دل آدم نمی آید- که به آنان بگوید: “آخر،مرد حسابی( یا بانوی خیلی حسابی)،چرا مسؤولیتی را پذیرفته ای که نابلدی؟!”
لال شوم اگر بخواهم کتمان یا توجیه کنم که خیلی ها از قبیل خود من-البته بیش از سی سال پیش،یعنی روزها و سال های اول پس از انقلاب- همین جوری شدیم مدیر فلان جا. به قول آقای مهندس غرضی مؤلف واژه ی چند سیلابی” بمب های همه کس کش” در مصاحبه با یکی از روزنامه ها: “گفتند بیا برو استاندار خوزستان شو،گفتم چشم.گفتند بیا وزیر نفت شو،گفتم چشم.چندین بار هم من را برای نخست وزیری معرفی کردند،موافقت نشد وگرنه من هرگز دنبال پست نبوده ام”.آری، اینجوری ها بود!
اما،به جان عزیز شما،این شیوه ی “ممد آقا، عجالتا شما بنشین پشت فرمان”، حتی اگر برای آن روزگار توجیه داشت که به هرحال غافلگیر پیروزی شتابان یک انقلاب و تغییر رژیم شده بودیم،پس از دهه ی نخست انقلاب، دیگر هیچ توجیهی نداشت. جالب این است که پس از چهار دوره ریاست جمهوری از آغاز دوره ی نخست جناب هاشمی تا پایان دوره دوم جناب “اسمشان چی بود؟!” که صدها مدیر و کارشناس ورزیده وکاربلد داشتیم و برای هر مدیریت تخصصی چندین گزینه در چنته بود،ناگهان زمام کار به کف با کفایت کسی افتاد که انگاری در زمره ی “اصحاب کهف” بود و دوباره “فیل قدرتش یاد هند انقلاب” کرد. روز از نو، تراشیدن سر بی صاحب از نو، لابد برای تربیت “سلمانی خودمانی”! هشت سال آزگار،زلف و ریش و پشم ملک و ملت،زیر دست “سیاست جوانگرایی-بخوانید: نابلد و ناشی گرایی-بود چالش قیچی و شانه و تیغ با سر و صورت خلق الله، که بحمدلله و المنه،سپری شد و رفت.
تا این که نوبت رسید به دولت “تدبیر و امید” که پر رنگ ترین شعار و رویکرد رییس آن ،یعنی جناب دکتر روحانی، در انتخابات،تاکید بر بهره گیری از مدیران کارآمد و اهمیت دادن به “کارشناسی” در تصمیم گیری ها و برنامه ریزی ها و واگذاری مسؤولیت ها بود.
بدون مجامله و پاچه خواری و گزافه گویی،واقعیت این است که در بسیاری موارد نیز،به این اصل مهم وفاداربوده است.اما، در موارد مهمی نیز-به هر دلیل موجه و ناموجه،از سر اختیار یا اضطرار-دچار همان شیوه ی “ممدآقا عجالتا شما بنشین پشت فرمان” شده و متاسفانه “قابلمه” ی تدبیر و امید،سمت و سوی “آبکش” پیدا کرده است!
از باب نمونه عرض می کنم:وزارت خانه ی جلیل القدری به نام “وزارت ورزش و جوانان” تاسیس شد در همان دوران “رفیق اصحاب کهفی مان” که ذکر خیرش رفت! خداوکیلی این جناب وزیر کنونی با این که دانش آموخته ی ورزش و استاد دانشگاه هم بوده اند، در کدامیک از دو بخش :ورزش وجوانان،موفق بوده اند؟
باز خدا پدر آن “سازمان ملی جوانان” را رحمت کند که اگر گلی به سر جوانان نمی زد، دستکم برای حال و روز آنان،اینجا و آنجا نوحه سرایی می کرد. گاهی حالی از تشکل های جوانان می پرسید.نوشابه ای برایشان باز می کرد.خودم شاهد بودم که در دوران ریاست جمهوری همان آقایی که “اسمش چه بود؟!”،کلی تشکل های مردم نهاد جوانان شکل گرفت که نه به امور سیاسی بلکه در زمینه های مهم اجتماعی، زیست محیطی، فنی و شهرسازی و بهداشتی و از این دست،کارهای ارزنده ی پژوهشی می کردند و با نهادهای رسمی،همکاری داشتند.
چه می شود گفت به این جناب وزیرنجیب که حتی در همان عرصه ی تخصصی اش،یعنی ورزش، نیز،کمیت مدیریتش می لنگد و کلی حرف و حدیث دارند اهالی،چه رسد به بخش جوانان که انگاری”مرخص فرموده اند”!
این را از باب نمونه عرض کردم.قضیه در مدیریت های میانی برخی دستگاه های دیگر نیز کمیاب نیست.از عرصه ی فرهنگ و هنر گرفته تا اقتصاد و سیاست و کار و رفاه! کاش برای انتخاب مدیران ارشد در بخش های گوناگون به شیوه ی “اصغر مطرب” محله ی “عمه جان” من،از “متد نی لبک بزن ببینم” استفاده می شد.
“عمه جان” تعریف می کرد که آن سال ها، در محله شان یک جناب “اصغر مطرب” بود که در مجالس جشن عقد و عروسی، با گروه همنوازانش، حاضران را به فیض می رساند. خودش در نواختن همه جور مزقانی،مهارت داشت. هرگاه که کسی برای پیوستن به گروه “اصغر مطرب” مراجعه می کرد،پیش از هر حرف و حدیثی یک فقره نی لبک به دستتش میداد و می گفت:بزن ببینم!
یکی فوت می کرد.دیگری سوت می کشید. آن دیگری سر و ته قضیه را عوضی می گرفت. خلاصه، همان اول کار، تعیین تکلیف می کرد که اگر طرف عوضی آمده، برگردد به خانه!
شما ملاحظه کنید که گاهی برخی از این متولیان در رده ی استاندار و فرماندار،هنگام اظهار نظر در باره ی یک مساله یا حادثه چه بی حساب و کتاب و گتره ای حرف می زنند! نی لبک نزده اند بندگان خدا،و چه بسا اصلا پیش از این ندیده اند!
من بر این باورم که مشکل اصلی در ناکارآمدی مدیریت در برخی بخش های جامعه ی ما،مشکل سیاسی نیست. مختص این خط و آن خط، این جناح و آن جناح نیست.انتخاب بی ربط است . البته انکار نمی کنم که ناهمراهی سیاسی و یکدله نبودن برخی مدیران بازمانده از دوران “آن آقا” با سیاست های این دولت، در نابازدهی فعالیت ها تاثیر دارد اما،جدای از این، ما گرفتار چالش مدیران بی ربط هستیم!
قبول ندارید، از جناب “کرگدن” بپرسید! ۳/۳/۹۴ احمد پورنجاتی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.