از بس که درچرخه ی بی حوصله و پر مشغله ی زندگی گرفتاریم،انگاری دیگر حال ومجال فکر کردن نداریم که،مدتهاست کارکرد پندآموزاین گزاره:”بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین”، به چیزی در حد و اندازه ی حسرت گذشته و اندوه عمر از کف رفته تقلیل یافته و انگاری چندان چاره نخواهد کرد، بسی ناهمواری ها و دشواری ها وناخرسندی هامان را در آنچه زندگی می نامیمش!
به گمان من ،نخست باید تکلیف خودمان را با دو واژه ی به ظاهر همزاد اما ناهمراه،مشخص کنیم: “زمان” و “زمانه”
چه اشتباه بزرگ و هولناکی،یکی دانستن این دو واژه! به همان اندازه که “زمان”،بی حوصله است و ناآرام و دگرگون شونده که می توان آینه وار،در جاری آب جوی،گذران عمر را به تماشا نشست،”زمانه “اما بسیار خویشتندار و دنده پهن و گاه سمج و لجباز وکژتاب است برای دگرگونی که جان آدمی را به لب می رساند تا تکانی به خود بدهد!
چه تفاوتی دارد که با کدام تقویم ،گذر زمان را می سنجیم:خورشیدی،هجری،میلادی یا چینی و ماچینی؟ پس و پیش آغاز و پایان یک سال،چه تفاوت و تاثیری دارد در سرنوشت ما آسیایی ها،آفرقایی ها،آمریکایی ها و اروپایی ها و حتی جزیره نشینان بدوی که هنوز دست مبارک “تمدن ماشینی و مدرنیته” گلی به سر آنان نزده است و برای همه ی ما که در گستره ی جهان با همه ی گونه گونی های مادی و معنوی،به یک اندازه در تخته بند “زمان” گرفتاریم!
آنچه سرگذشت و سرنوشت انسان ها را می سازد، “گذر زمان “نیست.
بگذارید تولید کنندگان “کلمات قصار”،برای آرامش دادن به روح نژند و آزرده ی خویش یا دیگران، شعر بگویند که : بسا مشکلات انسان را “گذر زمان”حل خواهد کرد،اما به واقع، با آویختن به ریسمان گذر زمان،هیچ چیزجز خود زمان،دگرگون نخواهد شد.
این است که به باور من،به جای انتظار برای “لحظه ی تحویل سال نو” که هنری جز نمایش “گذرزمان “ندارد شایسته تر آن است که تقویم تازه ای بنویسیم که “لحظه ی تحویل زمانه ی نو” را نوید دهد. می ارزد اگرهزار نوروزدر تقویم “گذر زمان” را فدای آفرینش یک “نو زمانه” کنیم، به شرط آن که وضعیت تازه ای را برای خود و دیگران رقم بزنیم که در آن ،سرنوشت شرافت و کرامت و آزادگی و سعادت انسان وام دار هیچ چیزجزخواست و همت و عشق خود انسان به خویشتن و به دیگری نباشد.
بیایید یک بار برای همیشه خود را از زیر بار منت “تحویل سال نو” خلاص کنیم.اصلا مگر چیزی را به من و شما تحویل می دهد این “گذر زمان”؟!
بیاییداین همه دست افشانی و شادکامی را قلمدوش “زمانه ی تازه”ای کنیم که خود،خواهیمش ساخت.
نوروز،عید نازنین و زیبای ما،در گستره ی “ایران تاریخی ” و بسی فراتر از مرزهای کنونی کشور ماست.می دانم و دوست می دارمش اما، دغدغه ی سالیان من،انتظار لحظه ی “تحویل زمانه” است.ماایرانیان به گواهی تاریخ پر فراز و فرودمان،آنگاه که تصمیم گرفته ایم ،آنگاه که به آفرینش “لحظه ی تحویل زمانه” برخاسته ایم،آنگاه که از پوسته ی گذر زمان و “تحویل تقویمی سال” برون جسته ایم،سرنوشتی تازه نه تنها برای خود که برای جهانیان رقم زده ایم. نوروزتان،طلایه دار لحظه ی “تحویل نوزمانه تان”،فرخنده باد!