مصاحبه با روزنامه خبر

با وجود بازداشت‌هایی که بعد از انتخابات صورت گرفت، به نظر می‌رسد که اصلاح‌طلبان از وضعیت سیاسی مطلوبی برخوردار نیستند؟ ارزیابی شما چیست؟
من پیشاپیش بگویم که اصلاً اعتقاد ندارم که وضعیت اصلاح‌طلبان وضعیت خوبی نیست، حداقل وضعیت اصلاح‌طلبی وضعیت خیلی خوبی است چون در سؤال شما داوری در مورد اصلاح‌طلبان بود ضروری دانستم که این نکته را به عنوان مقدمه یادآوری کنم. در حال‌حاضر نه وضعیت اصلاح‌طلبان بلکه به طور کلی عرصه سیاسی در ایران بعد از تحولات اخیر متأثر از پیامدهای مهمی بوده که در همه طرف‌های قضیه تأثیر عمیق و کم‌ سابقه‌ای بر جای گذاشته است.

چه پیامدهایی؟
یکی از پیامدهای انتخابات اخیر شفاف‌سازی و آشکارسازی طبیعت درونی و گستره پایگاه اجتماعی طیف‌بندی‌های مختلف جناح‌های سیاسی کشور است یعنی به اندازه سال‌ها فعالیت و کنش سیاسی و اجتماعی طرف‌های مختلف خود را از پرده برون افکندند که در مورد جریان اصلاح‌طلب و رقبای آن و هم خود جامعه و هم حاکمیت و هم خود نظام صدق می‌کند که من این امر را بسیار مبارک می‌دانم چرا که به سود پیشبرد تحولات رو به جلوی ایران است. اینکه آیا این مسئله تدبیر شده بود یا خیر، مسئله‌ای جداست. پیامد دوم که بسیار مهم و از جهتی ناخوشایند بود آفتابی شدن قدرت‌های سیاسی حاشیه‌نشین در سازمان‌هایی که وظیفه سیاسی رسمی نداشتند بود. نشانه‌ها و قرائن جدی حکایت از این دارد که به هر حال فراتر از جریان‌های سیاسی شناخته شده، احزاب و گروه‌های مشهور و جناح‌بندی اصولگرا و اصلاح‌طلب کانون‌های خاصی هم در تدبیر مقدمات تحولات اخیر و هم در مدیریت نتایج و پیامدهایی که تاکنون ادامه دارد نقش ایفا کردند. یکی از آثار تحولات انتخابات روشن شدن و آفتابی شدن این کانون‌هاست که به طور عجیب و غریبی در چند ماه بعد از انتخابات شاهد موضع‌گیری‌ها و رفتارهای آشکار سیاسی این محافل بودیم. پیامد سوم آرایش دوقطبی جدید و تازه در عرصه سیاسی ایران است. به نظر من دوقطبی اصلاح‌طلب و اصولگرایان پایان یافت و یا حداقل رو به پایان است و ما شاهد آغاز دوقطبی شدن اصلاح‌طلب و بنیادگرا هستیم، البته طیف‌های درونی هر دوقطبی را نباید نادیده گرفت.

چه طیف‌هایی در این دوقطبی شکل گرفته است؟
در طیف اصلاح‌طلب‌ها طیف تحول‌خواه و آرمانگرا را داریم که به گونه‌ای آشکارتر و گسترده‌تر و پا به رکاب‌تر کنش سیاسی انجام می‌دهند و طیف سیاسی عملگرا را نیز داریم که اندکی عقلانی‌تر و محاسبه‌گرانه‌تر در عرصه سیاست فعالیت می‌کنند. بخش مهمی از ریزش و واگرایی «اصولگرایان خرداندیش» در این طیف قرار می‌گیرند به گونه‌ای که به تدریج از بدنه اصولگرایان به دلیل عملکرد بخش‌های افراطی جدا می‌شوند و در حاشیه عملگرای اصلاح‌طلبان قرار می‌گیرند.

همچنان که در انتخابات شاهد بودیم این طیف خرداندیش اصولگرا به طور رسمی از کاندیدای اصلاح‌طلب حمایت کردند و در قطب بنیادگرا هم دو طیف مشخص را شاهد هستیم؛ که یکی اقتدارگرا و دیگری محافظه‌کار می‌باشد. متأسفانه در جبهه بنیادگرایی زمامدار اصلی در حال‌حاضر که نقش تعیین‌کننده در تشکیل و انجام کنش سیاسی افراطیون دارند، اقتدارگرایان هستند که در واقع محصول انتخابات اخیر به شمار می‌روند. پیامد دیگر که بسیار مهم است، آشکار شدن پایگاه اجتماعی گسترده اصلاح‌طلبان و نفوذ اندیشه اصلاحات به بدنه و شبکه اجتماعی است.

تا پیش از این در جریان انتخابات، شاهد رویکرد جامعه به شخصیت‌های اصلاح‌طلب بودیم که این نوع گرایش در واقع تحمیل رویکرد صرفاً واقع‌گرایانه نسبت به جریان و «یک نه بزرگ» بود. البته بخش‌هایی از نخبگان به صورت صریح‌تر از اندیشه اصلاح‌طلبی پشتیبانی کردند اما در انتخابات اخیر مردم به دریافت دقیق از منویات و ماهیت مطالبات اصلاح‌طلبانه نائل شدند. بخش‌های گسترده‌ای از جامعه و اجتماع به این نوع تفکر به عنوان یک ضرورت و نیاز مبرم در چارچوب ساختار نظام تمایل نشان دادند که این مسئله بسیار ارزشمند‌ است. بنابراین معتقدم که جریان اصلاح‌طلب وضعیت مطلوب‌تری پیدا کرده است.

با وجود وضعیتی که در حال‌حاضر به وجود آمده است ضرورت تدوین راهکاری جدید برای جبهه اصلاحات ضروری به نظر می‌رسد؛ فکر می‌کنید اصلاح‌طلبان باید چه رویه‌ای را در آینده به کار بگیرد؟
با فراهم شدن امکان توان‌سنجی و صداقت‌آزمایی و وزن‌‌کشی جریان اصلاحات توسط مردم در مورد شخصیت‌های سرشناس اصلاحات در تشکل‌های شناخته شده باید یک بازنگری جدی بین رأس اصلاحات با بدنه آن صورت بگیرد. البته شاهد هستیم که این اتفاق افتاده است. در جریان انتخابات زمینه بازنگری اتفاق افتاد و حتی یک پیش‌افتادگی از طرف مردم را شاهد بودیم که از طرف مردم نسبت به سران اصلاحات رخ داد. این باید در یک شکل‌بندی سازمان‌یافته و پالایش شده‌تر در قالب یک مدیریت مناسب پیش برود.

این پیش‌افتادگی مردم نسبت به سران جبهه اصلاحات چه تبعاتی را در پیش دارد؟
این جابه‌جایی یعنی پیش‌افتادگی حرکت توده‌ای نسبت به مدیریت هر جریانی اگر اتفاق بیفتد ناخواسته روند به سمتی برود که متقاضی حال نباشد و مطابق بر شرایط و اصول مورد قبول حرکت نکنند موجب فرسایش می‌شود حتی دستمایه تخریب جریان قرار می‌گیرد. بدنه اصلی جریان اصلاحات همواره اعلام کرده و رفتارش نیز نشان داده که در چارچوب نظام حرکت می‌کند اصلاحات به منحنی روز‌آمد کردن و پاسخگویی متناسب با نیازهای زمانه و پالایش و پیرایش زایده‌های ناهمگون با اصل اندیشه انقلاب اسلامی که در شعارهای اصلی خلاصه می‌شد می‌باشد و اصلاحات همواره قصد داشته که حرکت کند‌ و اگر کسانی با نوع رفتار یا نوع موضع‌گیری‌های خود و با شیوه‌های که در برخوردهای بعد از انتخابات شاهد بودیم به اصرار بخواهند این جریان و شخصیت‌های اصلی آن را به سمت دیگری برانند و یا با تابلوی دیگری معرفی کند خوشبختانه این پرهیز و اصرار بر مواضع‌ اصلی مانع بوده و جامعه نیز چنین چیزی باور نخواهد کرد.

بنابراین پاسخ سؤال‌ این است که اصلاح‌طلبان به یک بازاندیشی و تجدیدنظر و خط ‌مشی چه به لحاظ انتخاب راهبردها و تاکتیک‌های متناسب و چه به لحاظ نوع ارتباط سازمانی با بدنه اجتماعی نیاز دارند به هیچ‌وجه نباید به گونه‌ای انفعالی دست به گریبان میدان‌های کاذبی شوند که در هر قالبی برای اصلاح‌طلبان به وجود می‌آید به طور خلاصه اصلاح‌طلبان نباید در زمین طراحی شده دیگران بازی کنند هر چند شاید این زمین‌ بسیار اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد. به همین دلیل من اعتقاد دارم در عین اینکه اصلاح‌طلبان باید در ماجراهای اخیر و موج دستگیری‌ها و نوع محاکمات و نوع هتک‌حرمت‌های بی‌سابقه که صورت گرفته بعضاً فریاد اعتراض مسئولان ارشد نظام را در پی داشته است، باید برخورد عقلانی و مستدلی را برای روشنگری افکار عمومی را در پیش بگیرند. اما مسئله اصلی آنها این نیست به طور خلاصه، اصلاح‌طلبان نباید خود را مشغول تئوری بقا بکنند.

یعنی تلاشی برای دفاع از موجودات خود انجام ندهند؟
آنها با این اقبال گسترده اجتماعی و حقانیت هدف‌ها و مطالبات خود نباید به گونه‌ای انفعالی در موضع دفاع از موجودیت خود قرار گیرند. موجودیت آنها در بدنه اجتماعی جامعه است و به صورت گسترده‌ای اثبات شده است. شما به صحنه رفتار جریان اصلاح‌طلب که به دقت نگاه می‌کنید درمی‌یابید که یک مقدار از انرژی خود را صرف این کرده است که ثابت کند که «این که شما می‌گویید ما نیستیم» و شما خلاف می‌گویید و دروغ می‌گویید. به نظر من که دلیلی ندارد که اصلاح‌طلبان این همه انرژی صرف نمایند تا خود را ثابت کنند چون کسی که باید باور کند جامعه است. جامعه نشان داده که جریان اصلاح‌طلبی را با پوست و گوشت و پذیرش هزینه پذیرفته است. حال اینکه جریان اصلاح‌طلب باید چه بکند؟ این است که اصلاح‌طلبان به یک بازاندیشی در تاکتیک و روش انجام دهد به طور مثال آقای میرحسین موسوی الگوی راه سبز امید را پیشنهاد داده است که پایه اصلی آن براساس تجارب انتخاباتی بنا شده که با چارچوب‌های معرفی شده‌ای که ایشان در اظهارات خود نیز اعلام کردند مشخص است که ایشان و اصلاح‌طلبان می‌خواهند در چارچوب نظام یک‌سری اهداف را پیش ببرند و هدفشان یک نوع بازآفرینی و روزآمدسازی آرمان‌های انقلاب اسلامی در چارچوب نظام است. یا آقای خاتمی باید از پوسته عکس‌العمل نسبت به طیف افراطی اقتدارگرا بیرون بیاید و به شکل فعال‌تری با توجه به متقضیات زمان تلاش کند. یا آقای کروبی گرچه محدودیت‌های زیادی برای وی در ارتباط با فعالیت‌ حزبی و روزنامه به وجود آمده اما باید راهکار‌های مناسبی را پیدا کنند و بخشی از انرژی خود را صرف پیگیری مسائلی کنند اما اصل موضوع نباید تحت‌الشعاع این مسائل پیرامون قرار بگیرد.

شما در سخنان خود اشاره داشتید که اصلاح‌طلبان نباید درصدد اثبات خود باشند اما به نظر می‌رسد که در حال حاضر با وجود موج تخریب اصلاح‌طلبان و تلاش یگانه رسانه تصویری کشور در همین راستا، چاره‌ای برای اصلاح‌طلبان باقی نمی‌ماند چون دفاع از بخش خاصی از جامعه سایر افراد تحت‌تأثیر این موج رسانه‌ای قرار می‌گیرند و باید اصلاح‌طلبان از داشته‌های خود دفاع کنند؟
ما اگر نتیجه‌سنجی کنیم و این مسئله که افکار عمومی چقدر متأثر از رویکرد را ارزیابی کنیم به نتایج مهمی دست پیدا می‌کنیم که تخریب اصلاح‌طلبان از طریق تریبون‌ها و رسانه‌‌های که متأسفانه عمده آنها منسوب به دستگاه‌های رسمی و نظام هستند صورت می‌گیرد. اما من فکر می‌کنم که نه‌تنها تأثیر جدی نداشته بلکه تأثیر معکوس داشته و شما می‌توانید از رویکرد جامعه و حداقل بخشی از جامعه نسبت به این رسانه‌ها ببینید که اگر امکان داده شود که یک نظرسنجی میدانی انجام شود معلوم می‌شود که چقدر تأثیر داشته است چرا ما باید نگران تخریب آنها باشیم اتفاقاً برداشت من این است که بخشی از اعتلای جریان اصلاح‌طلب و نفوذ آن در بدنه اجتماعی وامدار شیوه تخریبی برخورد طرف مقابل بوده و از کسبه آن جریان هزینه شده است گرچه این افراد متوجه نیستند. چون جامعه ما جامعه‌ای نازک‌اندیش، عاطفی و هوشمند است اولاً جامعه ما به لحاظ روان‌شناسی عاطفی به مظلوم‌کشی حساس است و این نوع آوار شدن بر سر یک جریان سیاسی صرف‌نظر از اینکه حق با کسی بوده از نظر افکار عمومی یک پدیده منفی و حساسیت برانگیز تلقی می‌شود.

چه بسیار کسانی که از نظر اندیشه‌ای و گرایش سیاسی به جریان متفاوتی تعلق داشتند اما پس از حوادث اخیر شرمسار هستند و ابراز همدردی می‌کنند گرچه شاید به طور علنی ابراز همفکری نکنند بنابراین این شواهد نشان می‌دهد که اتفاقاتی که افتاده به سود جریان اصلاحات تمام شده است. من نمی‌خواهم این را بیان کنم که اگر اصلاح‌طلبان هیچ رسانه‌ای نداشته باشند و کاملاً محروم باشند می‌توانند همچنان از امکانات رسانه‌ای بهره‌مند شوند البته شما می‌توانید به این سؤال پاسخ بدهید که چه زمانی صدا و سیما در جهت انعکاس افکار آنها بوده است. بلکه هیچگاه در یک تعامل نبوده و همیشه تخریب کرده است. این اتفاق امروز عریان‌تر شده هیچ تأثیرگذاری رسانه‌های رسمی کاهش پیدا کرده است. ما اتفاقاً باید فوبیای از دست دادن افکار عمومی به خاطر نداشتن رسانه‌ را باید کنار بگذاریم.

اما این واقعیت است چون افکار عمومی تحت‌تأثیر رسانه قرار می‌گیرد؟
نه! افکار عمومی و جامعه در حال نشانه‌ها را از وضعیت سیاسی دریافت می‌کند و موضع‌گیری‌ها و اظهارنظر و تحلیل‌ها را ملاک قرار نمی‌دهد. جامعه ایران کلیه واژه‌های رفتار سیاسی طرفین را دریافت می‌کند و به سیستم تحلیلی خود می‌دهد و تصمیم به اجرا می‌گیرد و تازه باید بسیاری بروند تا بتوانند آن را تحلیل کنند؛ برداشت من این است که جریان اصلاحات به اندازه ۱۰سال تلاش که معلوم نبود به کجا بیانجامد از نظر نفوذ اجتماعی جلو رفته است.

این پیش افتادگی مردم در حرکت‌های اخیر مسئله‌ای است که مورد تأیید بسیاری قرار گرفته است و البته اشاره داشتید که تبعاتی را به همراه دارد ، به نظر می‌رسد که نقش سران جبهه اصلاحات در حال کمرنگ شدن است فکر می‌کنید رهبران این جناح باید به چه صورت از این پتانسیل بهره بگیرند؟
ممکن است نوعی بی‌هویتی و به خودروانهادگی در هر جریان اجتماعی به وجود بیاید که هزینه را افزایش می‌دهد و چارچوب راهبردها را غیرقابل پیش‌‌بینی می‌کند و شاید لقمه سهل‌الهضم برای کسانی که به دنبال بهانه هستند، فراهم کند به هر حال باید حرکت در چارچوب اهداف مشخص باشد هرچند جامعه‌نشان داده است که با هیچ کس عهد خویشاوندی ندارد اینگونه نیست که هر کس هرگونه رفتار کند واپس‌نشینی و عافیت‌جویی را اختیار نماید مورد اقبال قرار می‌گیرد چون جامعه مطالبات معینی را مدنظر قرار داده که مهم‌‌ترین آن حاکمیت قانون است که باید مدنظر جریان اصلاحات قرار بگیرد و البته هدف حاکمیت واقعی به قانون و نه حاکمیت شعاری و تمشیتی به قانون مد نظر می‌باشد که باید مورد توجه جدی جبهه اصلاحات قرار بگیرد. قانون برای همه باید یکسان اجرا شود و تفسیر قانون باید توسط مراجع مستقل قانونی صورت بگیرد.

به نظر می‌رسد که حاکمیت واقعی قانون در حد یک رؤیاپردازی است که با واقعیات جامعه امروز ایران همخوانی ندارد؟
یکی از مهم‌ترین خدشه‌های که بر روند تحولات بعد از انتخابات وارد شد این است که بعضاً قانون به مثابه یک تابلو و کلیشه تبلیغاتی مورد استفاده قرار گرفته و جامعه متوجه این مسئله شده است و برای همین برای حضور اجتماعی به منظور پیگیری مطالبات خود از ظرفیت‌های موجود بهره می‌گیرند به گونه‌ای که معترضان منتظر می‌مانند از یک امکان اجتماعی استفاده کنند برای اینکه می‌خواهند قانونی باشد گرچه طبق قانون اساسی این حق را دارند که در جایی تجمع کنند اما در این میان به حداقل اکتفا می‌کنند. جریان اصلاحات باید به شکل خیلی سنجیده و صریح این مطالبه را مطرح کند و به موازات آن بازبینی روش‌ها را انجام دهد و من به این روند بسیار امیدوارم چون تنوع قشربندی پایگاه اصلاح‌‌طلبان از نظر سنی، جنسی و رویه‌بندی اجتماعی و فرهنگی کم‌نظیر است چون شما شاهد حضور هم اقشار در حمایت از اهداف اصلاح‌طلبان هستید.

یعنی معتقد هستید آسیب‌شناسی باید در دستور کار اصلاح‌طلبان قرار بگیرد؟
هر فعالیت سیاسی و حرکت اجتماعی نیازمند راهبردهای است خط‌مشی‌ها باید متناسب با شرایط انتخاب شوند به هر حال اصلاح‌طلبان در شرایط تازه‌ای بعد از انتخابات قرار گرفتند اگر تا پیش از انتخابات نوعی وحدت اجتماعی «مصلحت‌گرایانه» در جامعه بود پس از انتخابات ما وارد دوران کثرت بر مبنای حقیقت شدیم دیگر به شکل آشکار تفاوت در چگونگی تدبیر امور و نظام به خاطر نفوذ در بدنه اجتماعی به عنوان یک امر ناپسند و وحدت‌شکن و تفرقه‌آمیز شناخته نمی‌شود امروز استناد به شعار وحدت اگر به بهای خدشه‌دار شدن حقیقت باشد مورد قبول جامعه قرار نمی‌گیرد. بنا براین باید راهبردها و تاکتیک‌ها جدیدی شکل بگیرد حتی جناح مقابل نیز باید این کار را انجام دهند و راهکار تازه‌ای تدوین کنند و البته ما نمی‌خواهیم برای آنان نسخه بپیچیم اما باید به شکل خیلی جدی و فوری خود را درگیر یک بازاندیشی کند سهم پرداختن به مسائل اخیر و واکنش به آن باید کمتر از آن چیزی شود که الان هست، علت اینکه جریان اصلاحات در حال حاضر در محاق رفته این است که مدیریت اصلاحات خود را موظف به دفاع و پاسخگویی در مورد موجودیت خود می‌داند. آن چیزی که جامعه در حال حاضر از مدیریت اصلاحات مطالبه می‌کند چاره‌جویی برای شرایط فعلی است.

شما به ضرورت بازاندیشی جریان اصلاحات اشاره کردید، فکر می‌کنید که این جریان به موازات بازاندیشی آیا دچار دگردیسی می‌شود؟
قدر مسلم محتوای اجتماعی جریان اصلاحات امروز بسیار پویاتر از ظرفیت‌ها و قابلیت‌های تشکل‌های شناخته شده آن است. این قابلیت‌ها فراتر از پتانسیل حزب مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب و اعتماد ملی و ۱۸ تشکل اصلاح‌طلب دیگر می‌باشد.

به تصور شما یک جبهه واحد از اصلاح‌طلبان با در نظر گرفتن قابلیت‌های جناح اصلاح‌طلب، نظیر، «رسا» در حال شکل‌گیری است؟
خود اصلاح‌طلبان باید این مسئله را درک کنند که همزمان با افزایش پتانسیل، شرایط تازه‌ای را برای خط مشی و سازماندهی در اختیار خواهند گرفت و باید در این مورد پیش‌بینی لازم را انجام بدهند، توصیه من یکی شدن این احزاب و تشکل‌ها نیست، مصداق این موضوع افزایش ظرفیت از ۴ نفر به ۱۰۰ نفر است که باید تدابیری را در نظر گرفت که بتوان از آن افزایش ظرفیت بهره کافی را برد.

فایده‌های شکل‌گیری جبهه‌ها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
این الگو برخاسته از تجربه دوران انتخابات بوده و هدف عمده آن درون‌زا کردن حرکت اجتماعی است تا به شخص و تشکیلات خاصی وابسته نباشد. البته این برداشت شخصی من است، این خواسته‌هاچون از متن جامعه برخاسته، برای تداوم حرکت خود باید به خود متکی شده و بر محوریت شبکه اجتماعی استوار شود. این کار مقدماتی برای صیانت از پتانسیل اجتماعی مفید است چون شما با اقبال اجتماعی مواجه می‌شوید و می‌خواهید راهکاری را برای سازماندهی جست‌وجو کنید بنابراین نسخه‌ای که به عنوان «راه سبز امید» ‌پیچیده شده، به منظور حفظ سرمایه‌ اجتماعی است که می‌خواهد با اتکا به قابلیت خود رشد و توسعه یابد. حال این سؤال پیش می‌آید که آیا این همان کاری است که باید انجام شود یا اینکه اصلاح‌طلبان باید چاره‌اندیشی کنند تا مشخص شود برای شرایط جدید چه راهکاری مناسب‌تر است.

تا پیش از انتخابات به نظر می‌رسید مجمع روحانیون مبارز در تدوین راهکار و ارائه پیشنهاد در صف مقدم اصلاح‌طلبان بود چون نقش پدرمعنوی جبهه اصلاحات را بازی می‌کرد و در بسیاری از موارد به عنوان ریش‌سفید می‌توانست مؤثر باشد اما به نظر می‌رسد در حال حاضر این نقش کمرنگ شده است؟
دوران ریش‌سفیدی و پدر معنوی به سر آمده است. مفهوم آن این نیست که ما پیشکسوتی یا حرمت کسانی که پیشگام هستند را نادیده بگیریم بلکه باید حرمت تاریخی کسانی که در سال‌های غربت بعد از رحلت امام(ره)، چراغ اندیشه اصیل اصلاح‌طلبی و وفاداری به خطوط اصیل انقلاب را زنده نگه داشتند را پاس داشت البته مجمع روحانیون این نقش را داشته و در جریان حوادث اخیر نیز به شکل فعال‌تر و جسورانه‌تری ظاهر شده است اما امروز نه خود رهبران جبهه اصلاحات و شخصیت‌های شناخته شده مانند آقای موسوی‌خوئینی‌ها، آقای خاتمی، آقای کروبی و آقای موسوی چنین داعیه‌ای دارند که نقش ریش‌سفیدی را می‌خواهند ایفا کنند و نه تلقی‌ جامعه به مفهوم بخش گسترده‌ای که به جریان اصلاحات معتقد هستند، چنین برداشتی دارند و نه نیازی به این ریش‌سفیدی وجود دارد. امروز زمان به گونه‌ای است که در یک همفکری و ارتباط منطقی و واقع‌گرایانه با نگاه به تحولات اجتماعی البته همسو باید گام‌هایی برداشته شود و خوشبختانه با همه خطیر بودن این راه شاهد بودیم که یک هماهنگی و همسویی بین تمام تشکل‌ها و شخصیت‌های اصلاحات بوده است.

شما بارها به پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان اشاره کردید. فکر می‌کنید که حاکمیت چگونه با اصلاح‌طلبان برخورد می‌کند؟
نه تنها حاکیمت بلکه هرکس از موضع آینده نگرانه و حفظ نظام بخواهد برخورد کند که قطعاً باید اینگونه باشد و هرکسی که کمترین اطلاعی از ماهیت تحولات سیاسی نداشته باشد، باید بداند حذف جریان اصلاحات ممکن نیست. نه به این دلیل که از قدرت خاصی برخوردار است بلکه چون یک خواست عظیم اجتماعی را نمایندگی می‌کند بنابراین حذف اصلاحات امکان‌پذیر نیست البته در یک جمله معترضه باید گفت حذف رقیب جریان اصلاحات نیز ممکن نمی‌باشد. به هر حال این واقعیتی است که در یک فضای طبیعی تفاوت دیدگاه‌ها، جامعه الگوهای مختلفی را درنظر قرار می‌دهد تا بتواند اهداف کشور را پیش ببرد.

شما به این مسئله اشاره کردید که حذف جریان اصلاحات ممکن نیست اما در حال حاضر شاهد هستیم که جریانی می‌کوشد نه تنها اصلاحات بلکه چهره‌ای مثل آقای هاشمی را نیز حذف کند. به نظر شما چنین امری امکان‌پذیر است و نقش هاشمی رفسنجانی را در تحولات آتی چگونه ارزیابی می‌کنید؟
نقش آقای هاشمی به طور دقیق در نماز جمعه ۲۶ تیر تعریف می‌شود. هرکس بخواهد آقای هاشمی را در نظام تعریف کند، باید گفت نقش ایشان نقش ۲۶ تیر است چون آقای هاشمی به استحکام نظام می‌اندیشد و به آرمان‌های انقلاب اسلامی به طور دقیق و عمیق پایبند است. هرگز انگ ساختارشکنی در مورد نظام به وی نمی‌چسبد. ایشان به قانونمندی در اداره کشور به طور عمیق پایبند است و به خاطر تجارب سیاسی در مواجهه با مسائل کشور به عقل‌اندیشی و مصلحت‌گرایی عاقلانه نه مصلحت‌گرایی توأم با تضییع حق اعتقاد دارد. من معتقد هستم نوع رفتار و به صحنه آمدن‌ها و سکوت آقای هاشمی را باید به عنوان رفتار پخته سیاسی یک شخصیت معتقد به نظام دانست که در عین حال می‌داند رفتارهای افراطی به ضرر اصل نظام است و بنابراین من مجموعه رفتارهای آقای هاشمی را درک می‌کنم و در کاراکتر و شخصیت و پیشینه سیاسی آقای هاشمی قابل توجیه است. آقای هاشمی را نباید یک اصلاح‌طلب، اصولگرا و محافظه‌کار خواند. آقای هاشمی تجسم کلیت نظام است و اگر بخواهد نظام تبلور پیدا کند، اوست. در این نظام هم چالش و هم مدارا و هم دفاع از موجودیت خود قرار دارد و در عین حال اعتقاد به عقبه اجتماعی دارد و می‌گوید حفظ نظام و. . .

آقای هاشمی می‌خواهد نظام را با این ویژگی حفظ کند بنابراین پدیده مغتنمی برای نظام است و حال این سؤال پیش می‌آید که چرا برخی این سرمایه مهم را برای کشور فارغ از اصلاح‌طلبی و غیراصلاح‌طلبی مایه می‌گذارد، نادیده گرفتند و خواب حذف ایشان را می‌بینند و فکر می‌کنند اگر این امکان برای آنها فراهم شود، دیگر راه برایشان هموار می‌شود. در حالی که با حذف جریانات تعادل‌بخش به طور عملی زمینه نابودی خود را فراهم می‌کنند. در نظر افکار عمومی دچار زیان می‌شوند. مواضع آقای هاشمی فراتر از جبهه‌بندی عمل می‌کند. اگر آقای هاشمی بخواهد حمایتی از یک فرد یا دولت کند، (البته حمایتی صریح نکردند) نه از موضع رقابت با آن فرد بلکه برای تثبیت نظام بوده است.

تداوم روند موجود چه آسیب‌هایی را به کشور وارد می‌کند و چه طور می‌توان مانع این مسئله شد؟
سران اصلاح‌طلب الان در زندان نیستند، سران اصلاح‌طلب در خیابان‌ها حضور دارند و خود مردم هستند و بسیار شگفت‌انگیز است. اما اینکه چهر‌ه‌های خدوم و ارزشی که در بزنگاه‌های حساس، کشور را یاری کردند، در این شرایط ناعادلانه قرار گرفتند، خود من احساس شرمندگی دارم هرچند مخالف و معترض نسبت به این شیوه برخورد هستم و گرچه اعتقاد دارم برخلاف دوران سی ساله انقلاب که نظام توانست از پس چالش‌ها برآید و در مجموع توانست معضلات را حل کند و مقبولیت اجتماعی خود را حفظ کند، اما متأسفانه در برخورد با یک مسئله درون‌خانوادگی که نه تنها راه حل نبود و راهی برای برون‌رفت محسوب نمی‌شد، بلکه دام چاله‌ای روبه‌روی خود قرار داد که تا مدت‌ها باید صدها عاقل چاره‌ای بیندیشند که چگونه از آن خارج شوند. همچنان که اظهار نظرهایی که در مورد مسائل اخیر و حواشی آن به‌وجود آمد، مؤید این است که عقلای قوم احساس خوبی ندارند که امیدوارم خدا بانیان و مسببان این وضعیت نامطلوب را هدایت کند اما چون وضعیت عوض شده و بدنه اجتماعی خود می‌داند که چه کار کند، هیچ نگرانی ندارم.

و سخن آخر؟
من تصور می‌کنم با این وضعیت بسیار خوبی که در جامعه برای بازنگری در روش‌ها به‌وجود آمده است فرصت مغتنمی برای بازتوانی نظام است که با وجود پاره‌ای از کژ‌اندیشی‌ها و بدرفتاری‌ها و زخم‌هایی که بر پیکر کشور وارد شد، اگر اقدامی جدی و فوری و واقع‌بینانه‌ای برای ترمیم اعتماد جامعه و توقف روند یکه‌تازی یک طیف افراطی صورت گیرد، رویه‌ای مفید برای جامعه ایران و اعتلای کشور خواهد بود.