هفته نامه ایران دخت

آن چیست که گاهی انسان را در لحظه ها و برهه هایی خاص، به گونه ای نامتعارف و غیر منتظره به انجام یا ترک کاری وامی دارد و چه بسا حیرت و ستایش دیگران را بر می انگیزد؟
” محرک ” انسان برای آنچه در ” بزنگاه های دلهره و تردید و تصمیم ” می کند یا نمی کند، چیست؟
می دانم که اهل نظر- آنان که برای هر پرسشی هزار پاسخ حاضر و آماده و شسته رفته در آستین دارند – فهرستی بلند بالا از محرک های بیولوژیک، عاطفی، اخلاقی و ایدئولوژیک را ارائه خواهند داد: تلاش برای بقا و صیانت از نفس و نسل، تعالی طلبی و افزون خواهی، نیازهای عاطفی و احساسی و عشقی و معنوی، التزام های اخلاقی و عقیدتی و قانونی و قراردادهای اجتماعی. اینها و جز اینها، لابد محرک های انسان برای دست به کاری زدن یا از انجام کاری پاپس کشیدن است!
امّا نه! همه اینها اگر بتوانند ” کنش انسان ” را در زندگی و رفتار متعارف او توجیه کنند و توضیح دهند امّا بی گمان نمی توانند ” فلسفی ترین پرسش ” درباره چیستی و چرایی کنش نامتعارف انسان، یعنی ” انتخاب های دلهره آمیز و فیصله بخش ” را به شایستگی و تمام و کمال پاسخگو باشند.
نگاهی به پشت سرتان بیندازید. به تاریخی که اکنون چندهزار ساله است و حتّی به آنچه در به اصطلاح تاریخ معاصر گذشته است. چرا راه دور برویم! به دور و بر خودمان بنگرید، در همین روزگار. باور من این است که سرنوشت بشر، بیش از هر عامل دیگر، وامدار ” انتخاب های دلهره آمیز و فیصله بخش ” برخی انسان ها در لحظه ها و برهه های خاص برای انجام یا ترک کاری بوده است که در داوری رایج، ” کنش نامتعارف ” محسوب می شده است.
اشتباه نشود. من قصد پردازش قصه های قهرمانان اسطوره های را در سر نمی پرورم. حتّی از چهره های ” قدیس ” و ” شهیدان سر به دار ” سخن نمی گویم.  ماجرای ژاندارک و حسین منصور حلّاج و عین القضات همدانی قصه دیگری است.
سخن درباره انسان هایی است که با ما و شما و آن ها زندگی کرده اند، شبیه خود ما بوده اند و هستند. امّا ناگهان و درست در لحظه ای و برهه ای که چه بسا انتظارش را نداشته ایم، دست به کاری می زنند که مصداق ” انتخاب دلهره آمیز و فیصله بخش ” است. گرچه به ” مقدار ” همچون ذره است، اما به ” معیار ” تاثیری همچون خورشید دارد، روشنی بخش و گرمازا و فراگیر.
*” حرّ بن یزید ریاحی ” را می شناسید؟ فرمانده یگان ویژه ای از سپاهیان یزید که با جدیت و قاطعیت تمام ماموریت داشت تا از حرکت امام حسین(ع)  و همراهانش به سوی کربلا و نیز از بازگشت او به سوی مدینه جلوگیری کند. ماموریت حر، زمین گیر کردن نهضت اصلاح گرانه امام حسین علیه حاکمیت فاسد و ستمگر بود. تمامی محرک های متعارف، چه بیولوژیک و چه عاطفی و ایدئولوژیک، رفتار آن فرمانده یگان ویژه را در برخورد با رهبر نهضت اصلاحی توجیه می کرد. از نظر بیولوژیک، بقای او و زندگی آینده اش و برخورداری های مادی و معنوی اش تضمین بود و به لحاظ ایدئولوژیک نیز همه چیز برای فرمانبری از امریه خلیفه مسلمین و مبارزه با کسی که در برابر او خروج کرده است مستدل و منطقی و موجه می نمود به ویژه که شخصیت هایی نا و نشان دار و به اصطلاح ” عالم ” همچون ” شریح قاضی ” که حتی پیشینه همکاری و همراهی با امام علی(ع)  را نیز داشته اند، علیه امام حسین ( ع ) به عنوان کسی که آتش فتنه بر دامن حکومت اسلامی افکنده و شقّه عصای مسلمین نموده حکم صادر کرده بودند.
پس دیگر ” حرّ ” چه محرکی نیاز داشت تا با خیال آسوده همان کاری را کند که اقتضای ماموریت نظامی اش بود؟ اما او، که بی گمان لحظه های شب و روز پر کلنجار و سرشار از : ” چه کنم؟ می کنم. نه، نمی کنم! ” را سپری کرد، سرانجام تصمیمی گرفت که یکسره برخلاف تمامی آن محرک های متعارف بود. گسستن و رویگردانی ” حرّ ” از اردوگاه خلیفه ستمگر حاکم و پیوستن او به اردوگاه رهبر نهضتاصلاحی، به ظاهر چیزی بود در حد و اندازه کاهش یک نفر از آن سو و افزایش یک نفر به این سو. اما این نوع نگاه به آن ” پدیده نامتعارف ” فروکاستن از یک حقیقت ناب و بی پاسخ گذاشتن یک پرسش بزرگ است. به واقع محرک ” حرّ ” در آن ” تصمیم دلهره آمیز و فیصله بخش ” چه بود ؟ از این دست” آدم ها ” و از این نوع تصمیم ها در ماجرای شگفت انگیز حماسه عاشورا، باز هم می توان سراغ گرفت.
*” هانی بن عروه ” که به مسلم بن عقیل پناه داد و نیز آن زندانبانی که به جای انجام ماموریت زندانبانی اش، پسران نوجوان مسلم را از زندان فراری داد، در زمره این آدم ها بوده اند که باید برای پاسخ یابی محرک شان در آن ” تصمیم دلهره آمیز و فیصله بخش ” چاره ای اندیشید.
*اینک اندکی پیش تر می رویم. به سال های دهه چهل و گرماگرم نهضت امام خمینی ( ره ) و آن سخنرانی های مشهور و سرانجام، ابلاغ دستور مقامات سیاسی رژیم به دادگستری شهر قم برای دستگیری ایشان. آیا برای یک قاضی در مقام دادستان رسمی حکومت، چه محرکی می تواند موجب سرباززدن و نافرمانی از صدور حکم بازداشت یک ” شخصیت آشکارا مخالف حکومت ” باشد؟
آن قاضی محترم، البته به استناد یک رویه، از صدور آن حکم امتناع می کند چراکه آیت الله خمینی( ره) را در مقام مرجعیت ، برخوردار از مصونیت قضایی می داند. اما به گمان من، محرک اصلی او در انتخاب آن ” تصمیم دلهره آمیز و فیصله بخش ” چیز دیگری بوده است.
*سال ها بعد، نوجوانی فعال در عرصه مبارزات سیاسی علیه رژیم شاه ( به نام سعید متحدین ) دستگیر و به دلیل آنکه هنوز به سن قانونی نرسیده در زندان مخصوص اطفال نگهداری می شود. یک دانشجوی رشته دامپزشکی که برای گذران امور زندگی اش به عنوان کتابدار در آن زندان کار می کند پس از آشنایی و آگاهی از اندیشه های آن جوانک سیاسی، ترتیب فرار او را از زندان می دهد. آیا او از پیامدهای خطرناک این تصمیم بی اطلاع بوده است؟ هرگز، پس محرک او برای آن ” تصمیم دلهره آمیز و فیصله بخش ” چه بود؟
*جهان پهلوان تختی همچون هر ورزشکار دیگر برای پیروزی بر حریف به میدان می رود اما چون اطلاع می یابد که دست حریف به دلیل آسیب دیدگی آزرده است، همه محرک های عرفی را برای پیروزی وامی گزارد و به آن دست آسیب دیده نزدیک نمی شود. پس پای چه محرکی در میان بوده است؟
* یک فقیه برجسته و مجاهد سرشناس و مقام عالی رتبه سیاسی به رغم همه محرک های مادی و معنوی و ایدئولوژیک و حتّی مصلحت سنجی های سیاسی که برای محطاط ترین انسان ها نیز موجّه جلوه می کرد، در اوج عزّت و قدرت و محبوبیت و گستره نفوذ در حاکمیت، یک تنه در دفاع از کیان حقیقت و انسانیت و ارزش های متعالی، به همه آن محرک های متعارف پشت می کند و از موضع حاکمیت به موضع منتقد می کوچد و پیامدهای آن را به جان می خرد و سرانجام حتّی به بازخوانی و اصلاح دیدگاه های گذشته خویش می پردازد و از پذیرش اشتباهات نظری و سیاسی گذشته اش نیز پروا نمی کند و البتّه گرچه تاوان می پردازد اما از جان و دل مردم، عزّت حقیقی وامی ستاند.  محرک واقعی او در آن ” تصمیم های دلهره آمیز و فیصله بخش ” چه بوده است ؟
* و این روزها یک نویسنده، هنرمند، برنامه ساز تلویزیون که تا چندی پیش در زمره دوستان پر طنطنه آن طرفی بود و منتقد جدی این طرف و با همه تلاش و توان و زبان و قلم یکسره خدمت گزاری می کرد و البته همه به خاطر عقیده و آرمان و رویاهایی که قرار بود به خوبی تعبیر شوند، اما ناگهان در واپسین لحظه های تصمیم و در مواجهه درونی با واقعیت بیرونی، همه محرک های متعارف را در برابر عظمت آن محرک رازآلود، آن آفریننده ” تصمیم های دلهره آمیز و فیصله بخش ” وانهاد و محمد نوری زاد دیگری شد.
اینک وقت آن است که از آن ” گوهر کیمیایی “، آن ” محرک رازآلود ” و آن پاسخ بی بدیل به پرسش نخستین این نوشته، چهره گشایی کنیم. آن چیست که در بزنگاه دلهره و تردید، برخی انسان ها را به تصمیم فیصله بخش رهنمون می شود؟ ” آلبر کامو “، نویسنده مشهور الجزایری_ فرانسوی _ عبارت زیبایی دارد که متضمن پاسخ این قلم به آن پرسش است :
” شرافت، نیازمند قانون نیست ”
به باور من، ” شرافت ” قوی ترین برهان فلسفی تبیین ” هویت انسانی ” انسان است. این همان ” محرک رازآلود و کیمیاگونه ” است که شکارچی را، درست در لحظه ای که شکار در چنگ اوست اما متوجه باردار بودن اش می شود، رها می کند و از چکاندن ماشه می پرهیزد. این همان محرک آشوب گری است که در برابر همه محرک های به ظاهر متعارف و هنجارگونه قد می افرازد و ” حرّ ” و ” هانی بن عروه ” و بسیاری دیگر را از آن اردوگاه به این اردوگاه می کشاند. همان است که در روزها و شب های نهضت علیه رژیم پیشین، بسیاری از ماموران نظامی را از زدن و کشتن مردم بازمی دارد.
” شرافت “، چیزی است فراتر از وجدان، اخلاق، قانون و حتّی عقیده. پدیده ای است از جنس ” انسانیت ناب “، قلمرو تاثیر و نفوذ شرافت تنها و تنها ” اندرون شخصیت فردی ” انسان است. پس بی جهت نباید در جست و جوی ” شرافت سیستماتیک  ” بود. هرکس باید خودش تکلیف شخصی خودش را با ” حضرت شرافت ” معلوم کند. آنگاه انتخاب و تصمیم دلهره آمیز و فیصله بخش، کار آسانی خواهد بود. این است که یک ” جو ” شرافت بر ” هزار خروار ” دیگر محرک ها برتری دارد.