هفته نامه ایران دخت

یک جامعه “سیاست زده ” از چه چیز رنج می برد؟!
انقلاب اسلامی در کنار همه دگرگونی هایی که در سپهر فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران پدیدار ساخت، به گونه ای کم سابقه ” چگالی سیاست ” را در زندگی و شخصیت فردی و جمعی مردم ما افزایش داد. این ” سیاسی شدن ” دامن گستر و توده ای – که هم برای خود مردم وسوسه انگیز بود و بسیار جاذبه داشت و هم از سوی متولیان نظام مورد ستایش و بهره برداری قرار می گرفت – اینک سرانجامی تامّل برانگیز و حتّی هراسناک پیدا کرده است.
در یک جامعه سرتا پا ” سیاست زده ” که هر شهروند به تنهایی، چنان احساسی از ” خود سیاستمدار پنداری ” را دارد که یک حزب تمام عیار، ” تصمیم سیاسی ” همچون کالایی نایاب و دست نیافتنی و کیمیایی، حسرت انگیز و رؤیایی آرمانی می شود. اگر تمامی تماشاگران یک فیلم سینمایی یا یک نمایش صحنه، کارشناس و کارگردان سینما و تئاتر باشند و یا به هر دلیل چنین احساسی نسبت به خود داشته باشند، آیا جایی برای ” داوری حرفه ای ” درباره آن فیلم یا نمایش باقی می ماند؟!
یکایک تماشاگران مشغول داوری اند و چه کسی می تواند داعیه سخن فیصله بخش یا داوری حرفه ای اشته باشد. ” تصمیم ” نمی شود گرفت!
به باور من، مهم ترین چالش پیش روی جامعه ایران امروز، ناتوانی یا کم توانی برای ” تصمیم سیاسی ” است. آن هم در جامعه ای تهیدست از نظر تحزب و سازمان یافتگی سیاسی!
” تصمیم سیاسی ” چیست؟ سخت است یا آسان؟ کاری که برای برخی از سیاست پیشه گان به سادگی ” آب خوردن ” و برای برخی دیگر به هولناکی و دردناکی و تب و تاب پر دغدغه ” لحظه های زایمان ” است!
آیا کاری که سلطان محمد خوارزمشاه کرد – که به محض شنیدن خبر ورود فرستادگان چنگیز خان مغول فرمان داد آنان را گردن بزنند – صرف نظر از درست یا نادرست بودن آن فرمان و حتی بی توجه به پیامدهایش، یک ” تصمیم سیاسی ” به حساب می آید؟
یا پیش از آن، هنگامی که خسرو پرویز پادشاه ساسانی در حضور فرستادگان پیامبر اسلام (ص) نامه پیام گونه حضرت ایشان را پاره کرد، آیا نوعی ” تصمیم سیاسی ” یک سیاستمدار را به نمایش می گذاشت؟
اگر چنین باشد پس ” تصمیم سیاسی ” از هر کاری آسان تر است.
اندکی قدرت بالفعل و خرده ای غرور یا بی خیالی و چیزکی مهارت یا جسارت قمار، بذر ” تصمیم سیاسی ” را بارور می کند!
امّا حقیقت مطلب این است که : به این سادگی ها هم نیست. درست است که تاریخ سرنوشت اجتماعی بشر آکنده از ” تصمیم های به ظاهر قاطع و آسان و سریع ” کسانی همچون محمد خوارزمشاه و خسرو پرویز است که گاه فرآیند واژگونه ای را برای یک ملّت رقم زده اند امّا به باور این قلم، آنان از ” تصمیم سیاسی ” عاجز بوده اند.
” واکنش های غریزی ” برخی سیاست پیشه گان را نباید با ” تصمیم سیاسی ” عوضی گرفت. آن کس که از شخصیتی لجوج و یک دنده و ” یک کلام ” برخوردار است، اگر سیاستمدار شود، به ظاهر ” قاطعانه و سریع ” تصمیم می گیرد و چه بسا بر تصمیم خویش استوار می ماند. آدم دم دمی مزاج و خاکشیری مسلک و باری به هر جهت نیز در مواجهه با هر مساله ای واکنش متناسب با همین شخصیت از خود بروز می دهد. واکنش غریزی یک به اصطلاح حاکم ( سیاستمدار ) ایلیاتی به نام محمد خوارزمشاه – هرچند شکل و شمایل قاطع و قدرتمندانه ای داشت – به همان اندازه واکنش غریزی و خونسردانه شاه سلطان حسین صفوی در برابر هجوم اشرف افغان، فاقد ” ماهیت تصمیم سیاسی ” بود.
این دو گونه رفتار با همه تعارض شکلی، از یک خاستگاه مشابه بر می خاست، هر دو چیزی جز برون ریز غریزی شخصیت آنان نبود. ” تصمیم سیاسی ” امّا از جنس و لون دیگری است. حاصل ” کله شقی و لجبازی ” یا ” بزدلی و بی خیالی ” نیست.
اقدام ” بلقیس ” – ملکه سبا – در برابر پیام ” سلیمان نبی “، بی تردید مصداق تمام عیار ” تصمیم سیاسی ” بود. نه از آن رو که ظاهری مسالمت آمیز و موافقت جویانه داشت بلکه برعکس، از آن رو که برخوردار از سه ویژگی مهم ” عقلانیت “، ” موقعیت شناسی ” و ” کنشگری ” بود.
” بلقیس ” چه بسا برخلاف فضای حاکم بر ” نهاد حاکمیت ” یعنی کارگزاران و مشاوران سیاسی دربارش – که لابد ” خسرو پرویزوار ” واکنش غریزی و کلّه شقانه پادشاه خویش را ترجیح می دادند – همچون یک سیاستمدار حرفه ای با یک چالش سیاسی بزرگ برخورد کرد.
ابعاد مسأله را به دقت سنجید، موقعیت و مقدورات و محدودیت های خویش را مورد ارزیابی قرار داد و تصویری از ” یک فرصت برای آینده ” ترسیم کرد و سرانجام با مشاوره جمعی، به تصمیم رسید: یک ” تصمیم سیاسی ” ! که البتّه تصمیم درست و نتیجه بخشی هم بود.
فراموش نکنیم که تصمیم سیاسی، ممکن است به طور کامل ” درست و نتیجه بخش ” نباشد. مهم نیست. آنچه اهمیت دارد توانایی لازم برای رسیدن به یک ” تصمیم سیاسی ” است. بی تصمیمی و تعلیق ( سوسپانس سیاسی ) یکی از بدترین نشانه های بلاتکلیفی سیاسی و پوکی استخوان در هر نظام یا ساختار و حاکمیت سیاسی و حتی در یک حزب یا تشکیلات سیاسی است.
به نظر من، اقدام محمدرضا پهلوی در بیست و پنج مرداد سال هزار و سیصد و سی و دو برای خروج از ایران، از جنس ” تصمیم سیاسی ” نبود. واکنشی غریزی و برخاسته از شخصیت ترسو، بی جربزه و فاقد مهارت سیاسی او در برابر یک چالش سیاسی داخلی بود. امّا اقدام مشابه او در دی ماه سال پنجاه و هفت، از ویژگی های یک ” تصمیم سیاسی ” برخوردار بود. دست کم دو عنصر مهم ” عقلانیت ” و ” موقعیت شناسی ” را در آن تصمیم می توان یافت. ادامه حضورش خاصیتی جز افزایش انگیزه مخالفان نداشت. اینک می خواهم برای ” تصمیم سیاسی ” نوعی فرمول پیشنهاد کنم:
ضریب تجدید فرصت × ‌(محدودیت ها – مقدورات) = تصمیم سیاسی
بنیان تصمیم سیاسی بر ” عقلانیت ” یا سنجش واقع بینانه مقدورات ( توانمندی ها ) و نیز محدودیت ها ( چالش ها و نیازها ) و پیش بینی یا آینده نگری احتمال تجدید فرصت هاست. هنر سیاستمدار آن است که پیش ار رسیدن به ” لحظه ناگزیری مطلق “، وارد پروسه ” تصمیم سیاسی ” شود. آن چنانکه واکنش غریزی . احساسی و شتابان از موضع ” کلّه شقی و یک دنده گی ”  هرچند به نام قاطعیت و سازش ناپذیری و لابد با هدف پیروزی صد در صد بر حریف، واجد ویژگی های ” تصمیم سیاسی ” نیست و معمولا نتیجه معکوس می دهد، این دست و آن دست کردن و بلاتکلیف گذاشتن و مزمن کردن چالش نیز، می تواند زمینه تحمیل ارداه سیاسی طرف مقابل و ایجاد شرایط ناگزیر را فراهم سازد. اگر تصمیم سیاسی صرفا متکی به ناگزیری باشد، البتّه شکننده و رجعت پذیر است. به بیان دیگر ” طرف ناگزیر ” با نوعی احساس ” باختن کامل “، همواره در پی فرصت مناسب برای انتقام یا تغییر معادله سیاسی خواهد بود.
به نظر می رسد رفتار صدام حسین نسبت به توافق نامه الجزایر در خصوص اختلافات ارضی ایران و عراق از این مقوله بود.
اینک به سخن آغازین این نوشته بر می گردم. برداشت من این است که جامعه ایران در شرایط کنونی پیچیده ترین موقعیت سیاسی دوران پس از انقلاب را سپری می کند و متاسفانه بیشترین رنجوری و کم توانی در عرصه ” تصمیم سیاسی ” چه در سپهر عمومی سیاست ورزی و چه در ساحت حاکمیت به نمایش گذاشته است. لایه های اجتماعی تا اعماق، سیاست زده و داعیه دار داوری و تصمیم سیاسی اند. حزب و تشکیلات سیاسی واقعی و شفاف و استخوان دار و پا بر جایی هم که نداریم. شخصیت های شناخته شده سیاسی، در مقیاس ملّی، نیز در وضعیت تعلیق روزگار سپری می کنند. حتی شخصیتی حرفه ای در عرصه سیاست – همچون آقای هاشمی رفسنجانی – به هر دلیل و علّت ترجیح می دهد یا سکوت را به مثابه ” تصمیم سیاسی ” انتخاب کند و یا حداکثر به توصیه هایی برای تشویق دیگران به تصمیم گیری اکتفا کند که البتّه تاکنون نتیجه چندانی نداشته است.
اشتباه بزرگ این است که طرف های قضیه گمان کنند در همان نقطه ای که از آغاز ایستاده بودند، همچنان ایستاده اند و گامی به پس و پیش نرفته اند یا نباید بروند!
تابوی ” حرف مرد یکی است “، مهم ترین پرتگاه عرصه سیاست ورزی است. در سال هزار و سیصد و هفتاد، سه سال پس از توقف و تعطیلی اعزام حجاج ایرانی به عربستان در پی آن کشتار و موضع گیری صریح امام خمینی که : ” اگر از صدام بگذریم از آل سعود نخواهیم گذشت “، به خاطر دارم که آقای دکتر ولایتی، وزیر خارجه وقت، در یکی از جلسات شورای عالی حج از تاکید امام برای مذاکره و حل و فصل مسأله با عربستان سخن می گفت و در دیدار دیگر که با مرحوم حاج سید احمد خمینی داشتیم، ایشان نیز ضمن تایید همان مطلب اضافه می کرد که : امام خمینی می گفتند : ” حرف مرد دوتاست “! پایان جنگ و پذیرش قطعنامه و حل و فصل گروگان گیری از این دست بود. اشتباه نشود. مضمون این سخن، به رسمیت شناختن و وجاهت بخشی به دوگانگی و دروغ و فریب سیاسی نیست. هرگز! مفهوم آن خلف وعده سیاسی و رویگردانی از شعارها و داعیه های اولیه نیست. بلکه اساساً کاربرد واقعی این گزاره عقلانی، در بستر یا فرآیند ” تصمیم سیاسی ” است. چیزی که متأسفانه در همه لایه های سیاست ورزی ایرانی در حال حاضر، جای آن خالی است. هم در عرصه قدرت و هم در سپهر سیاست مدنی، تابوی : ” حرف مرد یکی است “، همچنان سروری می کند. این است که شاهد حتی یک ” تصمیم سیاسی ” به مفهوم واقعی آن، نیستیم در حالی که هفت ماه است زیر باران سنگ و کلوخ سیاسی، با چهره هایی ” درب و داغان “، انتظار فرج می کشیم. کاش تا به این حد ” سیاسی ” نبودیم. کاش اندکی جسارت ” تصمیم سیاسی ” داشتیم و کاش به تعبیر عبرت انگیز و ارزشمند مرحوم مصدق : ” هدف های بزرگ ” و ” برنامه های کوچک ” را مورد توجه قرار می دادیم. آنگاه ” تصمیم سیاسی ” مصداق عملی تری می یافت.