هفته نامه ایران دخت
نبض افکار عمومی در کجا میزند؟ هماکنون در عرصه پرتلاطم چالشهای بیسابقه در سپهر سیاست داخلی، کدام «تماشاخانه» را سراغ دارید که چهره واقعی و روتوش نشده «اندرون پرماجرا»ی جامعه ایران را پیش چشمان من و شما، بر پردهای عریض و با «باند صدای دالبی» به نمایش بگذارد؟ برخی از هنرمندان سرشناس عرصه تئاتر، چندی پیش در نوشتهای سرگشاده با یکدیگر عهد کردند که روایتگر صادق حکایتهای روزگار خود باشند. بسیاری دیگر نیز در عرصه شعر و موسیقی و طنز و هنرهای تجسمی، گامهایی- هرچند شایسته و در خور تقدیر اما عموما از سر همراهی و همنوایی و و همدردی- برداشتهاند.
اینها و جز اینها، هیچ کدام پاسخ پرسش نخستین این نوشته نیست. من در جستوجوی جایی شبیه «تالار بزرگ شهر آتن» نیستم که مناظره فلسفی شاگردان سقراط، یعنی افلاطون و ارسطو را پیرامون «حکمت مشایی» و «مثل افلاطونی» به تماشا بنشینم. و نیز در پی واگشایی عقده تکرار مناظرههای کلامی دربار هارون و مامون عباسی نیستم. و نیز از این که جایی همچون «هاید پارک لندن» و «تالار فرهنگ ملل شهر برلین» و هزاران فضا و امکان مشابه اینها که در جاهای دیگر هست و اینجا نیست، حسرت نمیخورم. البته بسیار هم حسرت میخورم و از درون بر میآشوبم اما به یاری «حوصله و وعده موعود»- هر چند به طور گذرا- آنرا از سر میگذرانم.
پس لابد میپرسید که درد من چیست؟! خیلی روشن و سرراست میپرسم: «افکار عمومی» مردم ایران را در این زمانه در کدام بارگاه میتوان زیارت کرد؟ سخن بیپرده و بیریا و تعارف یک ملت را در یکی از پرحرفوحدیثترین دورههای تاریخش، کجا میتوان شنید؟! چارهای نیست جز همان شیوه مالوف «کوچه گردی» و شناخت استقرایی. یکی یکی اینجا و آنجا سرک بکشیم تا بلکه گمشدهمان را بیابیم.
۱- مجلس شورای اسلامی؟ جایی که طبق یک قاعده عرفی باید نمایشگاه اراده ملی بازتاباننده اندیشهها و انتظارات و انتقادات همه مردم باشد. آیا این مجلسی که دستکم در دورههای هفتم و هشتم در خدمتش هستیم، گرانیگاه «نبض پرطپش افکار عمومی» در حال و هوای طوفانی این روزگار بوده است؟ خیلی که همت و غیرت به خرج دهد شاید بتواند از «کلاه» خویش در برابر «تندباد» بیاعتناییها و تکرویها و قانونگریزیها و شرط و شروط گذاریهای یک «دولت استثنایی»، مراقبت کند!
آیا خبری دندانگیر و قابل اعتنا از جنب و جوش پیرامون مهمترین دغدغهها و دلمشغولیهای توانفرسا در همه جای معیشت و سرنوشت اقشار گوناگون جامعه، در این مجلس میتوان شنید؟ کدام دغدغهها؟! نابسامانیهای دامن گستر در همه عرصههای تولید و صنعت و کشاورزی و سرمایهگذاری در بخشهای بالادستی به ویژه در مهمترین منبع درآمد کشور یعنی صنعت نفت؛ فضای هر روز شتابانتر به سوی محدودیتهای سیاسی و فرهنگی و سلیقهای و امنیتی، تعمیق شکافهای هولناک اجتماعی نه تنها در لایههای جامعه بلکه در خیمهگاه ساختار سیاسی کشور؛ بیپناهی و به خود وانهادگی بخشهای فکری و فرهنگی و آفرینشگر و فرهیخته جامعه در عرصات تحقیر و تهدید و دلشوره و توقیف و سانسور و بازداشت و هر کاری که تصورش را میشود کرد؛
به واقع آیا مجلس ما هیچ احساس و تصوری از وضعیت درونی خانوادهها و وابستگان روزنامهنگاران بیکار شده از توقیف یا زندانی شده به هر بهانه، دارد؟ از کارگران محروم از دریافت حقوق یا نگران از کابوس بیکاری، چطور؟ از دانشجویان و استادان محروم از تحصیل و تدریس چطور؟ و از همسران و مادران و فرزندان چشم به راه آزادی عزیزانشان؟
مجلس، خواه موافق یا مخالف این یا آن گرایش سیاسی باشد، نمیتواند در برابر این واقعیتها روبرگرداند و آنها را نایده بگیرد. اگر از این همه تبوتاب و دغدغه در مجلس ما خبر چندانی نبود- که متاسفانه چندان که باید نیست – پس «نبض افکار عمومی» را در جای دیگری باید جستوجو کنیم.
۲- قوه مجریه و قوه قضائیه؟ اجازه دهید از این دو صرفنظر کنیم که اولی خودش «سوژه» ما نحن فیه است و دومی تا اطلاع ثانوی سرش بسیار شلوغ. پس توقع بیجایی خواهد بود که «طپش افکار عمومی» را در این دو مجموعه جستوجو کنیم.
۳- رسانهها و تریبونهای رسمی؟ صداوسیما با همه «آفتاب لگن هفت دست» و شبکههای رنگارنگ و بهرغم داعیههای گاه و بیگاه و «مناظرهآرایی»های ناخنک مابانهاش، هرگز نتوانسته یا نخواسته کمترین نقش و مجالی برای بازتاباندن آنچه «به واقع در جریان است»، فراهم سازد. امواج این رسانه ارتباط چندانی با «طپش افکار عمومی» ندارد. اما دیگر تریبونهای رسمی همچون نماز جمعه نیز در خوشبینانهترین داوریها، بازتاب دهنده یک طیف خاص از افکار عمومیاند و البته با شرمندگی باید گفت: یک طیف اندک!
۴- مطبوعات؟ که بخش عمدهای از آن از «خزانه غیب» ارتزاق میکنند و بیش از آنکه میزبان افکار عمومی باشند برای خود ماموریت «مهندسی و مدیریت و بستهبندی افکار عمومی و حتی تولید گلخانهای آن» را قائلاند. اما آن بخش کوچک و هر روز کوچک شونده مطبوعات مستقل و بیپناه، هر چند انگیزه و اشتیاق و صلاحیت این را دارند که «طپشگاه افکار عمومی» باشند اما روزگارشان بر لبه تیغ است و سرنوشت کنونیشان یادآور وضعیت رقتانگیز و دلهرهآمیز آن «بازیگر سیرک» که میخواست برای هنرنمایی لحظهای سرش را درون دهان شیرغران فرو کند و با خواهش و التماس از تماشاگران حاضر میخواست: لطفا هیچ کس کف نزند، هورا و سوت نکشد، سکوت مطلق باشد و حتی همه از عطسه و سرفه غیرارادی نیز بپرهیزند چرا که ممکن است ناغافل حواس «شیر» پرت شود و فیلش یاد هندوستان کند و سر بیصاحب «بازیگر سیرک» را ببلعد! آری. این است حال و روزگار بازیگران سیرک در عرصه روزنامهنگاری مستقل و منتقد که هم باید هوای «ارشادات یومیه» را داشته باشند و هم دلواپس کجخلقی مدیر مسوول و صاحب امتیاز و سرمایهگذار و هم به لطایف الحیل گوشه چشمی هم به مخاطب و افکار عمومی که به هزار اشاره و پانتومیم، حق مطلب را دریابد!
پس اینجا نیز- در مطبوعات- خواسته یا ناخواسته، تا اطلاع ثانوی مجال چندانی برای «طپش افکار عمومی» نیست.
از پرداختن و پرسهزدن در کوچه پس کوچههای تنگ و باریک «دانشگاه» و پیدا کردن «محفلهای فرهنگی و هنری و فکری» از قبیل آنچه روزگاری در «حسینیه ارشاد» و «کانون توحید» و شب شعرهای «موسسه گوته» در خاطرههامان داریم، نتیجهای جز تلف کردن وقت حاصل نمیشود. چراغ بحث و گفتوگوهای خالی از مجامله و «مناظرههای روتوش نشده» درهمه این مکانها خاموش است.
پس آیا کجاست «طپش گاه واقعی نبض افکار عمومی»؟ مردم حرف و نظرشان را کجا میزنند، مناظرهشان را کجا برپا کردهاند؟ «زیرپوست شهر»! با همه ظاهر آرام و بیالتهاب و راضی به قضایش، ولولهای گرم و شورانگیز و دامنگستر در جریان است.
بازار «مناظره اجتماعی» و «نمایشگاه افکار عمومی»، اینجا سر چراغ پررونق و امید بخشی دارد. «زیر پوست شهر» کجاست؟ به این دو نشانی مراجعه کنید:
۱- محفلهای خانوادگی
۲- فضای مجازی
اولی برای «مناظره اجتماعی» در مقیاس تودهای و فراگیر و دومی عمدتا در خدمت «مناظره اجتماعی» طیفها و لایههای فرهنگیتر، سیاسیتر و البته جوانتر و قبراقتر!
این سومینبار در تاریخ ۳۰ ساله پس از انقلاب است که روابط خانوادگی و رفتوآمدهای فامیلی- به گونهای جدی و چالشی- بستر و محمل مناظرههای سیاسی و حتی احتجاجهای عقیدتی و ارزشی پیرامون مسائل و چالشهای جامعه میشود و لایههای گستردهای از جامعه ایران را فرا میگیرد. نخستینبار در دو سه سال آغازین انقلاب و درگرماگرم صفبندیهای سیاسی دو جناح یا گرایش سیاسی نوپای درون نظام یعنی حزب جمهوریاسلامی و طیف سیاسی پیرامون ابوالحسن بنیصدر. دومین بار در آستانه دوم خرداد سال هفتادوشش که البته پس از پیروزی اصلاحطلبان و آفتابیشدن فضای باز سیاسی و مطبوعاتی به دلیل عدم نیاز فروکش کرد.
و اینک سومین بار است که به برکت فضای قطبی شده آستانه انتخابات و نیز سرنوشت و پیامدهای آن، بار دیگر «مناظره خانوادگی» حتی بسیار جان دارتر و جدیتر از پیش به راه افتاده است. «نبض افکار عمومی» بیهیچ واهمه و ملاحظه و سانسور در اینجا میزند. هر دو سوی قضیهگاه تا سر حد خشم و دلخوری و داد و فریاد پیش میروند، بسته به میزان اطلاعات و استحکام برهان و مستندات، چه بسا در برخی موضوعات، یکدیگر را درک میکنند، میپذیرند و یا با حفظ موضع پیشین، روی یکدیگر را میبوسند و وداع میکنند. آنچه اهمیت دارد، «زایمان طبیعی» همه درونیات آدمهاست «افکار عمومی» یعنی این! نه آنچه که گاه مصاحبه شوندگان کوچه و بازار با دوربین صداوسیما میگویند.
اما «زیر پوست شهر» محله بزرگتر و جذابتری هم دارد که «مناظره اجتماعی» و نبض افکار عمومی را در آن جا میتوان دید. در فضای بیانتهای «شهر مجازی»، هیچ «پدیده قابل اعتنا»- از هر جنس که باشد خواه سیاسی یا فرهنگی یا اجتماعی و یا اعتقادی- از گردونه واکنش و داوری افکار عمومی گریزی ندارد. نه تنها گفتار و رفتار و مواضع مسوولان و متولیان رسمی- هر که باشند و در هر مرتبه و جایگاهی- بلکه حتی ناگفتنها و نکردنهای آنان و همه کسانی که دستی، مستقیم یا غیرمستقیم، بر تدبیر و تقدیر سرنوشت جامعه دارند، دستمایه «مناظره اجتماعی» اهالی شهر مجازی است.
به باور این قلم، هیچ رصد خانهای برای مشاهده بیواسطه و شناخت بیپیرایه واقعیت «افکار عمومی» صادقتر و دست یافتنیتر و دقیقتر از زیر پوست شهر و تماشای مستمر دو جریان مناظره اجتماعی، یکی در روابط خانوادگی و دیگری در فضای مجازی نیست. همه حرفها، خواستهها، آرزوها و البته «وزن کشی»ها آنجاست. تحلیل محتوای «نظر»هایی که پیرامون یک «سخن»، «نوشته»، «موضعگیری» و «اقدام» در یک سایت یاوبلاگ وابسته به هرکس یا هرجا که باشد ارائه میشود، گاه به اندازه «کتابها» ارزشمند و راهگشاست. زیر پوست شهر، «طپش گاه افکار عمومی» و مناظرههای اجتماعی در محفلهای خانوادگی و فضای مجازی را بسیار باید مغتنم شمرد. نبض سیاست داخلی آنجاها میزند.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.