روزنامه اعتماد

چرا وقتی با تحلیل هایی از این دست روبه رو می شویم که ادعا می کند «امریکایی ها در سقوط رژیم شاه و پیروزی انقلاب اسلامی نقش موثری داشتند و اگر آنها چراغ سبز نشان نمی دادند و پشت شاه را خالی نمی کردند و ارتش را به بی طرفی فرانمی خواندند، چه بسا اوضاع و احوال به این سادگی ها به سود انقلاب رقم نمی خورد»، رگ های گردن ما باید از خشم و غیرت بیرون بزند و اگر نزاکت و متانت جلوی سیل خروشان عواطف ما را نگیرد چه بسا با مدعی دست به یقه هم بشویم؟ چرا؟  وقتی به این سادگی و صراحت کسی در مقام مشاور رسانه یی رئیس جمهوری در گفت وگو با مهر می گوید «به عقیده من اولین انقلاب مخملی در خاورمیانه در سال ۱۳۷۶ صورت گرفت. یعنی دوم خرداد اولین انقلاب مخملی است. این انقلاب کاملاً شکست نخورد و بر اساس پیروزی هایی که امریکایی ها در این انقلاب داشتند برای انقلاب های شمال مثل گرجستان و اوکراین و… برنامه ریزی کردند. من دوم خرداد را یک نوع تست نسبتاً موفقی از انقلاب مخملی در کشورهای منطقه می دانم»، یا در جایی که همین جناب کلهر چندی پیش گفته اند «جوانان رزمنده در جبهه های جنگ تحمیلی، نه محصول تربیت و فرهنگ انقلاب بلکه پرورنده فیلم های وسترن امریکایی پیش از انقلاب اند» (قریب به مضمون)، جای چه شگفتی و خشم و واکنشی است که بعضی ها پیروزی انقلاب اسلامی را نیز وامدار گوشه چشم دولتمردان امریکایی و سیاست های حقوق بشری رژیم کارتر بدانند؟در حیرتم که چرا هیچ کس- از آنان که گاه برای پریدن سار از درخت، غوغای وامصیبتا و واانقلابا، سر می دهند- کمترین واکنشی شایسته به این کیمیاگری های «قلب واقعیت» نشان نمی دهد.البته غمگنانه باید اعتراف کنیم این «متد تحریف گونه» در برخورد با واقعیت های گذشته چندی است که به مثابه یک روش دفاعی برای شانه خالی کردن از پذیرش «حقیقت های کنونی» رایج و مد شده است.برخی چون در تحلیل واقعیت های امروز احساس ناتوانی می کنند یا از آن مهم تر، چون رغبتی به مشاهده و پذیرش حقیقت جاری ندارند، ترجیح می دهند با واژ گونه سازی واقعیت های گذشته، پنبه «حافظه تاریخی» مردم را بزنند تا بلکه اندکی به خود آرامش بدهند. متاسفانه نمونه های بسیاری از این «متد واژگونه» در تفسیر واقعیت را به ویژه در ایام اخیر شاهد بوده ایم. آن کسانی که می گویند میرحسین موسوی از اول هم چندان اعتقادی به انقلاب و امام و ارزش های اسلامی نداشته یا نخست وزیر تحمیلی بود و هاشمی رفسنجانی به امام خط می داد و فلان شخصیت روحانی خط امامی دچار اعوجاج فکری بود و اصلاً ولایت فقیه را قبول نداشت، نقش خیالات خویش بر همین سیاق می زنند. سخن این قلم رک و پوست کنده این است که تکلیف مردم را مشخص کنید. نمی شود روزی روزگاری به هر انگیزه یا اعتقاد یا مصلحت اندیشی «دوم خرداد» را «حماسه» بنامند و حتی در بالاترین رده های مدیریت نظام به خاطر آن در پیشگاه پروردگار سپاسگزار باشند و امروز کسی به عنوان مشاور رسانه یی رئیس جمهور بی تعارف و رودربایستی آن را نخستین انقلاب مخملی خاورمیانه بداند که امریکایی ها پس از پیروزی در آن برای کشورهای گرجستان و اوکراین و… برنامه ریزی کردند. اگر تحلیل و نظر جناب مشاور رئیس جمهور را بپذیریم مفهوم واقعی اش این است که بیش از دوسوم رای دهندگان یعنی اکثریت قاطع مردم ایران در دوم خرداد ۷۶ به انقلاب مخملی رای دادند و هشت سال تمام، کشور با انقلاب مخملی اداره شد. پس زنده باد چنین انقلاب مخملی مشروع و موجه و با پشتوانه یی که نه تنها اکثریت مردم بلکه بالاترین نهادهای نظام نیز آن را تایید و تنفیذ و به آن افتخار کردند.نمی دانم آیا آقای مهدی کلهر به مهم ترین پیامد منطقی ادعای خویش توجه کرده است که اگر دوم خرداد ۲۰ میلیونی مصداق انقلاب مخملی باشد مفهوم دیگری جز این ندارد که دست کم ۲۰ میلیون نفر از رای دهندگان ایرانی خواستار تغییر ساختار سیاسی نظام بوده اند.

پس قضیه حماسه دوم خرداد چه می شود؟ آیا این نوعی بی حرمتی و جفای آشکار نسبت به مردم نیست؟ به باور این قلم متاسفانه به نظر می رسد وسوسه های قدرت و آسان طلبی برای دستیابی و نگهداری آن از یک سو و ناتوانی از پاسخگویی به پرسش های بی شمار افکار عمومی از سوی دیگر برخی را به بیراهه کشانده است. مهم ترین حقیقتی که در این گونه تحلیل ها نادیده انگاشته می شود «واقعیت های درونی جامعه» و انتظارات انباشته شده اجتماعی است. احاله همه چیز به عوامل بیرونی و طرح و توطئه بیگانه بیش از آنکه به کار تحلیل واقعیت ها بیاید به درد قصه پردازی می خورد. البته باید اعتراف کرد جناب مهدی کلهر همواره برای اصحاب رسانه پدیده یی «بامزه و جذاب و خبرساز» بوده اند. اما حتی در دوران «معجزه هزاره سوم» نیز نباید همه چیز را به شوخی برگزار کرد.