هفته نامه ایران دخت
«ریاکاری سیاسی» چیست؟
وزرای نوشیروان در مهمی از مصالح مملکت اندیشه همی کردند و هر یک رایی همی زدند و مَلِک (انوشیروان)، همچنین تدبیری اندیشه همی کرد. بزرجمهر را رای ملک (پادشاه) اختیار آمد. وزیران در خُفیه پرسیدند که: رای ملک (را) چه مزیت دیدی بر فکر چندین حکیم؟ گفت: به موجب آنکه (انجام) کار معلوم نیست و رای همگنان در مشیت است که صواب آید یا خطا. پس موافقت رای ملک اولیترست تا اگرخلاف صواب آید به علت متابعت او از معاتبت (سرزنش و عتاب) ایمن باشم.
خلاف رای سلطان رای جستن
به خون خویش باشد دست شستن
اگر خود روز را گوید شب است این
بباید گفتن اینک ماه و پروین
(حکایت ۳۱ باب اول گلستان سعدی: در سیرت پادشاهان)
«ریاکاری سیاسی»، بیتردید همواره بخشی غیرقابل انکار و دندانگیر و تاثیرگذار از «سنت سیاستورزی و دولتمردی» تاریخ اجتماعی این سرزمین بوده است. میدانم که این ویژگی اختصاص به جامعه ایران ندارد اما به اعتبار و استناد بسیاری از پژوهشهای جامعهشناختی درباره خلق و خوی ما ایرانیان که البته خود را تافته جدا بافته و «دردانه آفرینش» نیز میدانیم و از این مهمتر، به دلیل نهادینهگی فرهنگ و آداب و مناسبات دو ساختار «دینی و سلطانی» از قرنها پیش از اسلام تاکنون، به نظر میرسد «ریاکاری سیاسی» را همچنان باید پدیدهای جان سخت و پابرجا در عرصه کنش سیاسی جامعه ایران به حساب آورد. آنچه در بیان شیخ اجل سعدی علیه الرحمه پیرامون رفتار سیاسی «بزرگمهر» در برابر مشورتجویی «انوشیروان ساسانی» آمده، هر چند جلوهگاه فضای ملاحظهکارانه و تمکینجویانه دستگاه سلطانی و ذهنیتکژتابانه حاکمیت در برابر هر رای ناموافق است، اما مهمتر از آن حکایت بینقاب «ریاکاری سیاسی» در بالاترین ردههای قدرت نیز هست. نمونههایی از این دست را در رفتار و گفتار ریاکارانه سیاست پیشهگان ایرانی در لابهلای نوشتههای تاریخی و حتی خاطرات سیاسی، بسیار میتوان یافت.
خوشبختانه رونق بازار «خاطراتنویسی» شخصیتهای سیاسی و وابستگان رژیم پهلوی، این امکان را فراهم ساخته که با همه رفوکاریها و آبروداریهایی که معمولا خاطرهنویسان درباره گفتهها و کردههای خویش به کار میگیرند، نمودهای برجستهای از «سنت ریاکاری سیاسی» در عرصه سیاستورزی و دولتمردی ایرانی پیش روی ما قرار گیرد.
خاطرات اسدالله علم که همواره خود را غلام جان نثار اعلیحضرت معرفی میکرد، یکی از گویاترین سندهای اعتراف به «ریاکاری سیاسی» در بالاترین ردههای حاکمیت آن دوران است.
اشتباه نشود، ریاکاری سیاسی اختصاص به سیاستپیشگان درون حلقه قدرت ندارد. آفت سیاستورزی بیرون از قدرت نیز هست. در درون یک حزب سیاسی یا حتی محفل و گرایش و جناح سیاسی نیز «رفتار ریاکارانه سیاسی» دست به کار است. اینکه از چیزی دفاع کنی که شخصا قبولش نداری! چه بسیارند سیاستمدارانی که در قلمرو زندگی شخصی و حتی خانوادگی، نمونه تمام عیار یک «سیاستمدار لیبرال»اند اما در محفل و حزب و جناح سیاسی خود و نیز در موضع علنی و در برابر افکار عمومی، با چهرهای به کلی «رادیکال» ظاهر میشوند. اینان گاه حتی ابایی ندارند که در خلوت گپ و گفتهای صمیمی و بیپیرایه و غیررسمی با دوستان و همگنان سیاسی، موضع و دیدگاه اصلی خویش را که چه بسا یکسره متفاوت است با آنچه به طور رسمی و علنی ابراز کردهاند، افشا کنند.
از نابختیاری برخی از این سیاستپیشگان بوده یا از شانس این قلم- نمیدانم – که در این ۳۰ سال حشرونشر و همدمی و همکاری، چه در محافل سیاسی بیرون از عرصه قدرت و چه در لایههای گوناگون مسوولیتهای رسمی، شاهد نمونههایی حیرتانگیز از این «سنت ریاکاری سیاسی» بودهام. از شما چه پنهان، اعتراف میکنم که خود نیز چه بسا خودآگاه یا ناخودآگاه گرفتار این «آفت بومی» بودهام. به گمان من «ریاکاری سیاسی» – جز در موارد استثنایی- همواره در زمره ابزار و آلات ضروری سیاستورزی ایرانی مورد توجه و نیاز مبرم بسیاری از سیاستمداران و دولتمردان تلقی شده است.
سربسته میگویم که به باور من یکی از مهمترین رموز و ریشههای «دوگانگی و شکاف نسلی» میان سیاستمداران و دولتمردان و فرزندان آنها همین دوگانگی سیاستمدارانهای است که میان «موضع و دیدگاه واقعی و حقیقی» آنان با آنچه از سر مصلحت یا هر محاسبه دیگر، به عنوان دیدگاه و موضع رسمی و علنی ابراز میدارند و پیش و بیش از دیگران «ریاکاری سیاسی» را برای اصحاب خانواده و نزدیکان خود آفتابی میکنند!
آری! ریاکاری سیاسی، همچون ریاکاری مذهبی در وهله نخست آتش به خیمه درونی میزند و پیش از هر کس، «خودیها» را میسوزاند.
اینک باید به این پرسش بپردازم که: «ریاکاری سیاسی» از کجا ریشه میگیرد و در کجا پرورش مییابد؟
برداشت من این است که «ریاکاری سیاسی» به عنوان بخشی از ویژگیهای سنت سیاستورزی و دولتمردی، متعلق به دوران پیشامدرن و به تعبیردقیقتر، دوره نظامهای غیرمردم سالار – از هر نوع و با هر نام – است. تفاوت چندانی هم میان سلطنتی و مذهبی و ایلیاتی و نظامی و موروثی و خوب و بد آنها نیست. اصولا ساختار سیاسی غیرمردم سالار، مستعد آفتهای گوناگون و یکی از خطرناکترین آنها همین «ریاکاری سیاسی» است.
ادعا نمیکنم که ویژگیهای شخصیت فردی و اخلاقی آدمها هیچ نقشی در «ریاکاری سیاسی» آنان ندارد. بیتردید نقش مهمی دارد. اما در یک نگرش «سیستمی» و رهیافت «فرایندی»، ریشه این آفت را باید در «ساختار ایدئولوژیک» و پروشگاه آن را در «ساختار سیاسی» جامعه جستوجو کرد. اگر این دو ساختار در هر جامعهای از یکدیگر جدا و مستقل باشند، نقش و تاثیر آنها در تکوین «ریاکاری سیاسی» جداگانه خواهد بود و اگر هر دو ساختار ادغام شده باشند تاثیری دوچندان و بسیار خطرناکتر خواهند داشت.
فراموش نکنید که اساسا سخن در قلمرو نظامهای پیشامدرن و به ویژه غیرمردم سالار است. در ساختارهای سیاسی مدرن و دموکراتیک، نه زمینه و نه ضرورت بهرهگیری از «ریاکاری سیاسی» چه در قلمرو سیاستورزی بیرون از قدرت و چه در عرصه دولتمردی درون حاکمیت وجود ندارد و اگر هم باشد بیشتر به ویژگیهای شخصیتی افراد بر میگردد.
چرا باید یک عضو در درون یک حزب سیاسی و در یک جامعه دموکراتیک، ناگزیر از ریاکاری سیاسی شود؟! هر نظری دارد و هر موضعی که میخواهد ابراز میکند بیهیچ واهمه و مصلحت سنجی غیرعقلانی یا محافظهکارانه. در سطح حاکمیت نیز چنین است. امکان لاپوشانی و رای مصلحتی برخلاف رای حقیقی وجود ندارد و نیازی هم به این کار نیست. برای ابراز نظر متفاوت یا مخالف حتی اگر از موضع «اقلیت بسیار ناچیز» در برابر «اکثریت بسیار گسترده و قاطع» باشد، چه در درون یک حزب یا جناح سیاسی و چه در عرصه حاکمیت، هیچ خطر و واهمهای متصور نیست، هیچ نگرانی از تهدید به تکفیر و ارتداد و تجدیدنظر طلبی (رویزیونیسم) و تک روی (سکتاریسم) و خیانت و توطئه و از این دست «هیولاهای آئینی و ایدئولوژیک» معنا و مفهوم واقعی ندارد.
به باور این قلم، نظامهای ایدئولوژیک دوران «بلوک شرق» و به ویژه ساختار سیاسی اتحاد جماهیر شوروی، نمایشگاه «ریاکاری سیاسی» بود. پیوند دو ساختار ایدئولوژیک و سیاسی یعنی ادغام نهاد ایدئولوژی در نهاد حکومت، «ریاکاری سیاسی» را به مثابه یک ضرورت اجتنابناپذیر برای «کنش سیاسی» که البته «معطوف به قدرت» نیز بود در نهاد سیاستمداران و دولتمردان کاشته بود.
این آفت، اختصاص به این یا آن جامعه ندارد. هرجا که از «مردم سالاری»- با همه ویژگیها و ضرورتهایش – و نه در حد و قالب کاریکاتوریاش- خبری نباشد آفت «ریاکاری سیاسی» خودنمایی میکند. اگردست «نهاد ایدئولوژی» نیز در دست «نهاد قدرت» باشد، مصیبت دوچندان میشود و ریاکاری سیاسی وجههای تقدیس شده و موجه و ارضاکننده وجدان پرسشگر میشود.
متاسفانه در نیمنگاهی احتیاطآمیز به عرصه کنش سیاسی در جامعه امروز ایران، نشانههایی تامل برانگیز از آلودگی و آغشتگی به آفت ریاکاری سیاسی میتوان مشاهده کرد که هر دو قلمرو «سیاستورزی و دولتمردی» را هدف قرار داده است، چاره اساسی این بلای دین و دولت چیزی جز تمکین از مبانی و شاخصهای مردمسالاری واقعی نیست. در چنان حال و هوایی، «ریاکاری سیاسی» نه به مثابه نوعی رندی و مهارت سیاسی بلکه به عنوان شارلاتانیزم و بیصداقتی و دروغگویی داغ باطله خواهد خورد.
این نوشته را با فرازی از کتاب «خاطرات جوانی» رومن رولان، نویسنده مشهور فرانسوی به پایان میبرم:
«به نظر من، ریاکاری در برابر خویشتن، یکی از پرشکوهترین کاستیهای دوران ماست و چه بسیار نمونهها از آنکه تمام میدان اندیشه و احساس را آکندهاند! ریاکاری در زندگانی، در هنر، در عشق و در آزادی، همه جا رایج شده است.»
نباید اجازه داد «ریاکاری سیاسی» به مثابه یک متد در کنش سیاستورزی و دولتمردی کامیاب شود و رواج پیدا کند.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.