ــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــ
بیماری را نباید انکار یا حتی پنهان کرد.یعنی نه می توان نادیده اش گرفت و نه از سر لجبازی به آن بی اعتنایی کرد . دست از سر آدمی بر نمی دارد. هرچه باشد و به هر غلت. جسمی باشد یا روانی ، موضعی باشد یا سیستمی. تفاوتی ندارد.هرچه دیرتر به صرافت درمانش بیفتی، سخت جان تر می شود و جانکاه تر. این ها که اشاره رفت،بدیهیات اولیه اند. هرکس با درک و شعور معمولی نیز این ها را می داند.پس چرا برخی به جای پذیرش بیماری ، یا به کلی انکارش می کنند یا به هر شگردی می کوشند، پنهانش کنند؟! من از میان دلیل و علت های گوناگون، دو عامل را با اهمیت تر می دانم : ۱- ترس ۲- شرم.
برخی از پذیرش بیماری می ترسند چون نگران چگونگی فرایند درمان و پیامدهای احتمالی آنند. همه ی بیماری ها که در قواره ی یک سرماخوردگی ساده یا دندان درد نیست. تازه همین ناخوشی های ساده و دم دستی نیز، گاه کلی ماجرا دارد تا بهبودی. چه رسد به بیماری های نیازمند به جراحی و حتی گاه، قطع عضو. و اگر در گروه ناخوشی های روانی باشد که فرایند درمان، پیچیده تر و طولانی تر هم می شود، گاه تا مرز بستری و شوک . ترس از بیماری، گاه خطرناک تر و کشنده تر از خود بیماری ست. این است که برخی،از ترس مرگ، می میرند.
اما علاوه بر ترس، گاهی شرم ( به مفهوم و معنایی گسترده تر از کم رویی و خجالت یا حتی حس تابویی) ، عامل انکار یا پنهان سازی بیماری می شود. بیمار، احساس می کند با پذیرش و آشکار سازی بیماری اش دچار نوعی فروپاشی یا رسوایی اخلاقی و ارزشی می شود و از ستیغ چشم و دل دیگران با سر به ژرفای بی اعتباری و پستی سقوط خواهد کرد . این است که به خیال خود، حفظ ظاهر می کند و آبروداری. غافل از این که با پس انداختن قبول واقعیت و اقدام برای درمان – که چه بسا اگر به هنگام باشد، ره به بهبودی و سلامت خواهد برد – اسب فاجعه را چهار نعل می تازد به فرجامی بی برگشت.
اینک با چنین تابلویی از « چالش ترس و شرم در مصاف بیماری» نیم نگاهی به احوال جامعه و کشور و ساختار اداره کننده ی بخش های گوناگون کشور بیندازیم.اگر پیامدهای بی اعتنایی به بیماری فردی ، دست بالایش بر سر خود شخص و بستگان نزدیک او آوار می شود، اما بیماری اجتماعی همچون بختک، گریبان سرنوشت ملت و کشوری را می چسبد. خواه بیان این نکته کسانی را دلخور کند یا نه، اما واقعیت این است که نه تنها در این سال ها بلکه از همان آغاز شکل گیری جمهوری اسلامی، همواره سایه ی «ترس و شرم» در برخورد با پذیرش و درمان بیماری های خرد و کلان ، شخصی و شخصیتی، فردی و نهادی ،همه در عرصه ی عمومی، عامل انکار یا پنهانکاری یا کوچک نمایی آنها بوده است. با نام هایی مستعار،از این دست : پرهیز از سیاه نمایی، خودداری از تضعیف نظام، ندادن بهانه به دشمن و… می دانید ریشه ی نظری چنین رویکردی چه بوده است؟ پاسخ دو کلمه ای اش: « قدسی کردن» همه چیز٫ نگاهی به دست و دل بازی و فراوانی در کاربرد واژه ی «مقدس» برای بسیاری از امور عرفی و بشری بیندازید تا حساب کار دستتان بیاید. چیزی که مقدس شد، دیگر بدون وضو نمی توان اسمش را بر زبان آورد چه رسد به این که از بیماری و ناخوشی و ناتوانی و نارسایی و کژ و کوژی و اشتباه – حتی سهوی و ناخواسته – اش سخن به میان آوری.انگاری نوعی عصمت بی نام نشان گرداگرد آن حلقه زده که اگر بگویی فلان جای کار،نادرست و ناحق و نارواست یا به لحاظ تخصصی ایراد دارد، عرش باورهای مردم می لرزد، لابد! این است که اگر در گوشه ای از روزنامه ای حتی به اشاره خبری هشدارگونه داده شود از نشانه های وجود یک آفت یا بیماری، به جای آن که اورژانس دستگاه های درمانگر، برای انتقال بیمار و درمان او وارد عمل شوند، حتی اگر نیاز به جراحی دارد، سراغ آن هشدار دهنده می روند که چرا سیاه نمایی؟! جالب است که نظام های سیاسی توسعه یافته ی عرفی در جهان نیز با انواع بیماری و ناخوشی و چالش های گوناگون سیاسی و اجتماعی و اقتصادی دست و پنجه نرم می کنند و شیپور رسوایی فساد بالاترین مقام های حکومتی شان در گستره ی افکار عمومی نواخته می شود و سرو کارشان به دادگاه و زندان می کشد اما بنیان ساختار سیاسی شان تکان نمی خورد. چرا آنجاها از ترس و شرم در مصاف بیماری های عفونی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی خبری نیست؟
مهم ترین پیامد این الگوی برخورد از موضع « ترس و شرم» با بیماری های گوناگون در کشور ما ،علاوه بر وخیم تر شدن و متاستاز دادن و فراگیری سیستمیک و سخت تر و پرهزینه تر شدن درمان ، گره خوردن زلف بنیان باورها و ارزش های مورد قبول مردم به امور اعتباری است و نومیدی از تاب و توان کالبد جامعه و ساختار سیاسی آن برای بهبود و بازیابی سلامت . شاید برخی در پاسخ این نوشته فهرستی بالا بلند از پیگیری های برخی دستگاه های نظارتی و برخوردهای قاطع دستگاه قضایی با متخلفان و مفسدان ارائه دهند. اما، واقعیت این است که بسیاری از این ها مصداق «نوشدارو پس از مرگ سهراب» است. رفتاری از جنس واکنش های برانگیخته از تب و تاب های مقطعی و به اصطلاح، اقدام ضربتی. بگذریم که متاسفانه در برخی از همین نمونه های برخورد نیز رد پا و نشانه هایی از یک بام و دوهوا و ملاحظات سیاسی و جناحی می توان یافت.
به گمان این قلم، نخستین گام برای خلاصی از چالش «ترس و شرم» در برخورد با بیماری های گوناگون موجود در ساختار و سازوکارها و عملکرد دستگاه های اداره کننده ی کشور این است که با فرضیه ی «قدسی بودن» وداع کنیم و بپذیریم که هیچ شخص حقیقی یا حقوقی، مصون از خطا و کژراهه و فساد و بیماری نیست.درست بر عکس آنچه تا کنون گفته ایم و القا کرده ایم و خودمان هم باورمان شده که : جامعه ی ما، نظام ما، متولیان ما، سازو کارهای اداره ی کشورما، از اساس، تافته های حریر بافته ایست سوای همه ی عالم که در آن اثری از کژ و کوژی نخواهی یافت! و گام دوم این است که از افشای بیماری ،دچار ترس و شرم مرگ یا رسوایی نشویم.
با چنین رویکردی، درمان بیماری را به تشخیص و صلاحدید پزشک متخصص واگذار خواهیم کرد، نه کسی که در ماله کشی و «خاطر مبارک آسوده» گویی، خبره است. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید
آخرین دیدگاهها