دلتا

وبلاگ احمد پورنجاتی

سال: 1392

دو شب بعد!

از فاصله ی دور دست تکان می دادی . یادت که نرفته؟ زنی که کنار من ایستاده بود . به خیال این که با او هستی روی پا بلند شد . اما…

دسته گل را از من گرفتی ، بو کردی . بوسیدمت و دوباره دادی دست خودم . سوار شدیم . گفتی اول برویم کافه . کافه ؟! باخنده گفتی : خب
کافی شاپ . عکس را نشانت دادم . یادت که نرفته ؟ با خونسردی شانه هایت را بالا انداختی : خب ، منظور ؟ گفتم : چیزی یادت نمیاد ؟
پشت چشم نازک کردی : اووووووه ! سند رو می کنه !
رسیدیم خانه . رفتی دوش بگیری . موبایلت زنگ زد . دیدم نوشته : پیشی ! عکس یک گربه ی تپل هم کنارش بود .
فردا عصر که رفتیم سینما ، یادت که نرفته ؟ جلوی در زل زدی به یک گربه ی تپل . گفتم بیا بریم داخل سالن . گفتی هنوز که فیلم شروع نشده .
موبایلت زنگ زد . پشتت را کردی به من . آهسته حرف می زدی . فقط شنیدم که گفتی : پیشی !
دوشب بعد . سر زده رفتم همان کافی شاپ . تو بودی و یک نفر که مو نمی زد با پیشی . یاد حرفت افتادم : اوووووه ، سند رو می کنه!

“ترس” یا “بی خیالی”؟

برای من هیچ جای شگفتی نیست ، آن گاه که در پاره ای نوشته ها و خاطره گویی های وابستگان و دست اندر کاران رژیم محمدرضا پهلوی ، یکی از مهم ترین پایه های استواری حکومت را دستکم پس از کودتای 28 مرداد 32 ، “احساس اقتدار ” و ضربه ناپذیری آن رژیم در دهنن و زبان مردم می دانند و ” ترس ” عمومی از قدرت امنیتی رژیم را ، همچون یک سپر حفاظتی در برابر هر گونه آسیب سیاسی ، به ویژه در قلمرو اساس حکومت و سلطنت مدنظر قرار می دهند .
که البته برای توجیه و تحلیل فروپاشی رژیم نیز ، واگرایی نسنجیده و دست و دل بازی نابخردانه ی شاه و اطرافیان پخمه ی او را درواپسین ماه های پیش از سقوط با نادیده گرفتن و تضعیف همین ” احساس اقتدار و ترس ” نهادینه شده از ” دستگاه امنیتی رژیم شاهنشاهی ” ، به مثابه مهم ترین عامل معرفی می کنند .
شاهد مثال هم دارند : سرکوب حرکت قیام گونه ی 15 خرداد 42 و برخورد قاطع و بی اما و اگر با همه ی فعالیت های سازمان یافته ی آشکار و پنهان سیاسی و نظامی و چریکی ضد رژیم و نابودی یا از هم گسیختگی آنها ، که نه تنها چندان بار منفی و نفرت انگیزی در میان توده ی مردم نداشته ، بلکه ” اقتدار و آسیب ناپذیری ” رژیم و البته نوعی ” هراس آفرینی سودمند ” را در ناخودآگاه جامعه نهادینه کرده است.  ادامه مطلب

جناب عالی؟ کارت شناسایی، “لطفا”!

“ما آزادی بیان و امنیت پس از بیان می خواهیم . اختناق و سانسور و تابلوهای ورود ممنوع به هر بهانه و عنوان ، فراروی اظهار نطر و انتقاد از وضع موجود ، با مشخصه های یک نظام دموکراتیک و قانونمدار ، هیچ نسبت و سازگاری ندارد . به قول فرانسوی های لیبرال : لسه پاسه : عبور آزاد ! همه می توانند عبور کنند .”

بسیار خوب . این قلم نیز بی هیچ اما و اگر، به این گزاره باور دارد ، آن را همچون یک تابلوی بزرگ بر فراز دستان خویش بر سر هر میدان شهر بر می افرازد و برای تحقق آن با پرداخت هر هزینه ای پافشاری می کند و آن را یکی از مهم ترین خواسته ها و نیازهای مبرم عرصه ی عمومی ، به ویژه در لایه های اندیشه ورز جامعه ی ایران می داند و نسبت به رفتارهای گوناگون و ناموجه برخی نهاد های رسمی و شبه رسمی اطلاعاتی و امنیتی و قضایی درایجاد محدودیت برای آزادی بیان و انتشار و عرضه ی دیدگاه های منتقدانه یا متفاوت از دیدگاه نهادهای حاکم ، اعتراض دارد.
اما اجازه می فرمایید اندک نگاهی نیز به آن سوی سکه نیز بیندازیم؟
به آداب و تعهدات و لوازم و پیامدها و برخی حساب و کتاب های آزادی بیان؟ ادامه مطلب

در جستجوی ” هویت گمشده “!

هیچ چیز به اندازه ی بی حسی یا بی اعتنایی به این پرسش که : “من کیستم ؟” ، نمی تواند نشانه ی آشکار پوکی استخوان “هویت ملی ” باشد .
تفاوتی هم  ندارد که پشت چشم نازک کنیم و شانه هامان را بالا بیندازیم که یعنی  : یکی می مرد ز درد بی نوایی / تو می گویی فلان زردک می خواهی ؟!
و به بیان بی تعارف تر : ما آن قدر لنگی داریم که  حالا حالا ها نوبت به این پرسش های فیلسوف مابانه نمی رسد! و یا برعکس ، از آن سوی بام بلغزیم
که : تمام شد و رفت . پس ، بی خیال !
این احساس خاردار و گزنده ایست که مدتهاست دستکم گریبان مرا چسبیده و رها نمی کند که : “هویت من ، کو ؟! ”
به گمانم اگر بخشی از آن غیرت و حساسیت آیینی – عرفی یا عشیره ای و به اصطلاح ، اخلاقی که در باره ی بکارت زنانگی در جامعه ی ما و به ویژه
نزد ” ارزشمداران سنت ” وجود داشته و دارد ، در باره ی ” هویت انسانی یک ملت نیز وجود می داشت ، آنگاه دردناکی و اندوهباری  “ازاله ی بکارت هویت ”
ملموس تر می شد.  ادامه مطلب

اصلاح طلبی، نه به ” همه یا هیچ “!

من ، چون تجربه ی عینی و ملموس مهاجر زیستی در بیرون از کشور را ندارم ، به ناچار از زاویه ی نگاه یک ایرانی داخل سخن می گویم . به باورم انتخابات ، هنوز و همچنان در پس زمینه ی افکار عمومی ایرانیان ، چیزی ناچیز و بی اهمیت و نادیده انگاشتنی نیست . گمان ندارم  حتی آنان که از آغاز انقلاب با ساختار سیاسی  کنونی مخالف بوده اند  یا بعد ها به هر دلیل به این اردوگاه  پیوسته اند ،نیز با همه ی کوشش برای وانمود کردن بی اعتنایی به انتخابات ، به ویژه برای ریاست جمهوری ، تا کنون از این ” سوژه ی وسوسه انگیز ” دست و دل شسته باشند ! البته مهم است که در مجالی فراخ تر به واکاوی و علت یابی  این ” نقش مهره ی مار ” که انگاری در برهه ی انتخابات همه را -ازبرانداز تا اصلاح طلب و محافظه کار و جناح حاکم -از  سوراخ و خلوت بیرون می کشد ، بپردازیم اما واقعیت را که نمی توان نادیده گرفت که به رغم همه ی چالش ها و قهر و اردوکشی ها و بگیر و ببند و حصر و  غث و ثمین و  یسار و یمین کردن ها ، اینک در آشکار و پنهان عرصه ی سیاسی کشور ، همه _ از غالب و مغلوب  یا فاعل بالاختیار و مفعول بالاضطرار – در تب و تاب اند برای عرضه اندام و وزن کشی سیاسی و زیارت آستان قدرت . فارغ از انگیزه و نیت ، که هرکس روی تابلوی تبلیغاتی اش می نگارد. والله اعلم ! ادامه مطلب

دلتا © 1386 تا ۱۴۰۲ احمد پورنجاتی | کلیه حقوق محفوظ است. | نقل مطالب با ذکر منبع و بدون ویرایش آزاد می باشد.

| بالا ↑