شهروند امروز – ۲۷/۷/۸۵
عادت کردهایم «آرزوها»یمان را در «قاب واقعیت» یا حتی تحلیل و تفسیر خودخواسته از واقعیت، تماشا کنیم! اگر کار به همین جا – با همه سرخوشیاش – ختم شود هیچ عیبی ندارد. حتی اگر این سیر و سیاحت رویایی، هیچگاه در عالم واقع تعبیر نشود و یا در قد و قوارهای بسیار کوچک و ناتمام جامه عمل بپوشد!
اما مشکل از آنجا آغاز میشود که این «آرزوهای واقعیتنشان»، آنقدر «جدی و قطعی» گرفته شوند که آه از نهاد مرحوم «سروانتس» آفریدگار شخصیت «دن کیشوت» برآید! «منجیگرایی» اگر در قلمرو جهانبینی و اعتقاد دینی یک امر پذیرفتهشده و موجه و امیدبخش تلقی میشود، در عرصه سیاست عرفی، چیزی از جنس «سرکنگبین» است و ماجرای «صفرافزایی»!
به گمان من، با پایان قرن بیستم، فاتحه منجیگرایی و انتظار «جامعه موعود» در عرصه سیاست عرفی خوانده شد، هم از نوع «مارکسیستی»اش و هم از نوع «فوکویاما»ییاش! معلوم شد که انتظار فرج انسان برای تحقق «جامعه بیطبقه کمونیستی» و «پایان تاریخ» آمریکایی چیزی فراتر از وعده سرخرمن نبوده است.
به نظر میرسد انسان هزاره سوم، کاملا حواسش را جمع کرده که دیگر به هیچ «فراخوان منجیمآب» اعتماد نکند و به اصطلاح «سرکار» قرار نگیرد. خوب یا بد، جامعه امروز به گونهای آشکار و بیملاحظه، اگر نه در عرصه فلسفه و جهانبینی، اما در قلمرو زندگی اجتماعی و سیاست عرفی، به شدت «پوزیتویست» شده است. تا چیزی را به مثابه یک واقعیت عینی در مشت خویش لمس نکند، باور نخواهد کرد. ادامه مطلب
آخرین دیدگاهها