برای من هیچ جای شگفتی نیست ، آن گاه که در پاره ای نوشته ها و خاطره گویی های وابستگان و دست اندر کاران رژیم محمدرضا پهلوی ، یکی از مهم ترین پایه های استواری حکومت را دستکم پس از کودتای 28 مرداد 32 ، “احساس اقتدار ” و ضربه ناپذیری آن رژیم در دهنن و زبان مردم می دانند و ” ترس ” عمومی از قدرت امنیتی رژیم را ، همچون یک سپر حفاظتی در برابر هر گونه آسیب سیاسی ، به ویژه در قلمرو اساس حکومت و سلطنت مدنظر قرار می دهند .
که البته برای توجیه و تحلیل فروپاشی رژیم نیز ، واگرایی نسنجیده و دست و دل بازی نابخردانه ی شاه و اطرافیان پخمه ی او را درواپسین ماه های پیش از سقوط با نادیده گرفتن و تضعیف همین ” احساس اقتدار و ترس ” نهادینه شده از ” دستگاه امنیتی رژیم شاهنشاهی ” ، به مثابه مهم ترین عامل معرفی می کنند .
شاهد مثال هم دارند : سرکوب حرکت قیام گونه ی 15 خرداد 42 و برخورد قاطع و بی اما و اگر با همه ی فعالیت های سازمان یافته ی آشکار و پنهان سیاسی و نظامی و چریکی ضد رژیم و نابودی یا از هم گسیختگی آنها ، که نه تنها چندان بار منفی و نفرت انگیزی در میان توده ی مردم نداشته ، بلکه ” اقتدار و آسیب ناپذیری ” رژیم و البته نوعی ” هراس آفرینی سودمند ” را در ناخودآگاه جامعه نهادینه کرده است. ادامه مطلب
آخرین دیدگاهها