شهروند امروز – 28 مهر 86
همه ما، كم يا بيش، در زندگي و روابط اجتماعي خود به آدمهايي برخوردهايم كه هنرشان «مرموزبيني» و «گمانهسازي» پيرامون پديدهها، رفتارها و حتي «نيتها و انگيزهها»ست.
اين دردانههاي هوشمندي و فطانت، به خيال خود،هزار نكته باريكتر از مو ميبينند كه ديگران از درك حتي يك نكته آن ناتوان يا غافلند. در كشف و شهود «پيچش مو» تخصص و تبحر دارند و براي هر واقعيت عيني، چندين لايه پنهان و مرموز در چنته دارند.
در تحليل و تفسير رخدادها آنچنان با آب و تاب از پس و پنهان نقشهها و انگيزهها و عوامل عجيب و غريب سخن ميگويند كه گاه انسان از اين همه تردستي و طراري ماهرانه در تدبير امور جهان، دچار شگفتي و حتي دلهره ميشود! از منظر اين سالكان طريقت «توهم» ، چرخ تدبير همه امور جامعه و جهان، بر مدار «توطئه» ميگردد.
جالب است كه جماعت توهمپيشه و گمانهانديش ، ديگران را به ساده لوحي و سطحينگري و بيخبري از لايههاي ناپيداي قضايا! متهم ميكنند و با نگاهي از جنس نگاه عاقل اندر سفيه و لحني ترحمآميز و احساسي سرشار از تاسف و دلسوزي، ميكوشند ديگران را نيز در اين پروژه كفبيني همراه خود سازند.
«توهم» بيماري خطرناكي است. ويژگيهاي بيماري حاد (Acute) و مزمن (Chronic) هر دو را همراه هم دارد، توسعهيابنده است، واگيردار و قابل انتقال به غير است، ماندگاري و جانسختي دارد، استخوان پوككن است و به هيچ حد و اندازهاي قانع نيست. به پيش ميرود تا سرانجام نيستي و تباهي!
ويروس توهم به جان هركس بيفتد او را به مزدوري خويش ميگمارد، رهايش نميكند تا خانمانش را براندازد.
هرچه عرصه حضور و نفوذ و قدرت انسان متوهم گستردهتر و بااهميتتر باشد، پيامدهاي نابودكننده اين بيماري نيز خطرناكتر و گستردهتر خواهد بود.
توهم در روابط زندگي خانوادگي، فعاليتهاي اجتماعي و مناسبات معمولي زندگي آسيب ميرساند اما آنگاه كه به جان عرصه قدرت ميافتد ، همچون «بمب زماندار» لحظه به لحظه جامعه را به سوي نابودي ميكشاند.
ميپرسيد چرا؟!
چون به جاي بهرهگيري از داشتهها، سرمايهها و توانمنديها در راستاي بهبود و اعتلاي جامعه و به جاي تعامل و بدهبستان خردمندانه با ديگران براي فراچنگآوردن منافع ملي، تمامي ارگانيسم جامعه را درگير «واهمه بينام و نشان» توطئهاي ميكند كه به خيال خام خويش، پيش و بيش از ديگران، آن را شناسايي و كشف كرده است و براي خنثيسازي و رفع آن به ناچار بايد در آمادهباش كامل بود: تخصيص منابع مالي و بسيج نيروها همراه با امواج نظريهپردازي و تبليغات و از همه مصيبتبارتر، نسقگيري و دهانبندي و حدگذاري براي هر دگرانديشي يا پرسوجوي نقادانه، اينهاست تابلوي تمامنماي «توطئه توهم!» به جاي «توهم توطئه».
اينك جاي اين پرسش است كه ريشه توهم در چيست، كجاست؟ به گمان من،توهم دو خاستگاه متفاوت دارد:
- خاستگاه روانشناختي
- خاستگاه معرفتشناختي
انسانهاي خيالباف، گمانهساز و توطئهانديش، به لحاظ روانشناسي، دچار نوعي «خودشيفتگي» هستند كه البته ريشه در پيشينه شكلگيري شخصيت آنان دارد. سرخوردگيهاي دوران كودكي، تمايلات سركوبشده نوجواني و نابسامانيهاي گوناگون زندگي خانوادگي، سرانجام به شكلگيري يك شخصيت تيپيك ميانجامد: «خودشيفته»! كه البته ميتواند در دو چهره متفاوت نمايان شود؛ «خودكمبيني» يا «خودبزرگبيني»!
«خودشيفتگي» اصالت ندارد، در واقع نوعي واكنش تاريخي به پيشينهاي است نه چندان مطلوب و گاه نفرتانگيز، نوعي فرار يا نعل وارونه است!
هرچند در مواردي نيز ممكن است خودشيفتگي معلول «تصادف يا شانس» باشد. ناگهان دری به تخته ميخورد ، يك آدم كاملاً معمولی با كمترين نسبتي از شايستگي در جايگاه و مقامي قرار ميگيرد كه حتي در روياها نيز تصورش را نميكرده، معلوم است كه چه حالي پيدا ميكند!
در هر حال، خواه خودشيفتگي ريشه در پريشانيهاي دوران كودكي و نوجواني داشته باشد خواه به گونهاي عارضي از رهگذر يك شانس برآمده باشد، ميوه تلخ و گزندهاي دارد به نام توهم!
آيا توهم روانشناختي را چارهاي هست؟ آري، اما بسيار سخت و توانفرسا. همان كه در فرهنگ اخلاقي و ديني به «تاديب نفس» موسوم است.
و شايد مهمترين عامل در موفقيت اين چارهسازي ، پرهيز و منع شخصيتهاي خودشيفته از گردونه قدرت باشد. اما توهم خاستگاه معرفت شناسانه هم دارد. ناآگاهي و بيدانشي نيز ميتواند موجب گمانپروري شود. به تعبير تاملبرانگيز مولا اميرالمومنين(ع): «انسان دشمن آن چيزي است كه نميشناسدش!» توهم توطئه حاصل اين جهل نيز ميتواند باشد. البته چاره اين گونه توهم، كسب آگاهي و آشتي با عقلانيت است.
به گمان من، توهم با خاستگاه معرفت شناسانه بسیار نجيبتر و كمخطرتر از نوع روانشناسانه آن است.
اما هيولاي هولناكي كه معمولا دامنگير جوامع انساني ميشود، «توهم مركب» است كه پاي در خاك شخصيت خودشيفته دارد و سر در هواي ناداني و بيدانشي! به خدا پناه بايد برد از شر چنين هيولايي!
«توهم مركب» را چاره هيچ نيست جز به سنگ كوفتن يا به سنگ خوردن! ميرود تا ورطه نيستي و تباهي! و ميبرد هرچه را و هر كه را، خواسته و ناخواسته به ناكجاآبادي كه نامش «توطئه» است. «توهم مركب» سرشار از بدگماني، آشوب، برانگيختگي و دلواپسي است. از هر صدايي ميهراسد و به زيان موجوديت خويش ميپندارد: يحسبون كل صيحه عليهم (سوره منافقين)
هم از اين روست كه بسيار خطرناك است.
من آيين توهم را رسم و راه «قلندران يخي» ميدانم كه هرچند داعيه رازداني و رمزخواني دارند و خود را باطلالسحر توطئههاي دشمن ميشمارند اما در مواجهه با آفتاب حقيقت و گرماي واقعيت ، بيهيچ درنگ و پايداري، ذوب ميشوند، ميميرند.
پاسخ دهید